مقدمه
پدیده هوش بارزترین فعالیت توان ذهنی در بشر می باشد که قدرت سازگاری او را در محیط میسر می سازد.
از نظر فیزیولوژی : هوش پدیده ای است که در اثر فعالیت یافته های قشر خارجی مغز آشکار می گردد و از نظر روانی نقش انطباقی و سازگاری موجود را با شرایط محیطی و زیستی خود بر عهده دارد.
اساس انتقال آن وسیله توارث و از راه ژن ها است ولی عوامل تربیتی در شکوفا شدن آن نقش دارد.
هوش چیست ؟
هوش عامل مخصوصی نیست که قابل مقایسه با یک ماشین الکتریکی کم و بیش پیچیده و دارای حافظه ای باشد تا در مقابل سؤالاتی که از آن بعمل می آید بصورت اتوماتیک و خودکار پاسخ مشخص داشته باشد .
هوش حاصل عوامل متعددی است که امکان جمع آوری ، گردآوری و کاربرد را به معنی کلمه لاتین legere که مترادف هوش علمی است و همچنین امکان انتخاب تعریف و ایجاد را از کلمه لاتین interlegere که مترادف هوش نظری است فراهم می کند . کلمه هوش پیش از آنکه یک مفهوم علمی دقیق باشد شامل یک مفهوم ساده در موارد استعمال روزانه است .
2- تعریف هوش
کمتر موضوعی در روانشناسی بوده که تا آن اندازه که درباره هوش مطلب نوشته شده است درباره آن نوشته ای بتوان یافت ، با این حال عجیب این است که هنوز تعریفی از هوش که همگان آن را پذیرفته باشند وجود ندارد . تردیدی نیست که مفاهیم مختلف درباره ماهیت هوش بر نظراتی که درباره ی مناسبترین روشها برای ارزشیابی آن ، ثبات یا قابلیت تغییر آن ، و استفاده از آن در پیش بینی رفتارهای دیگر وجود دارد تأثیر می گذارد.
نظرات گوناگون درباره هوش بر این سه مسله متمرکز بوده است . اول، آیا هوش یک کارکرد واحد و تعمیم یافته است ، یا آنکه از مجموعه ای از تواناییهای نسبتاً جدا از هم تشکیل یافته است ؟
اگر هوش یک کارکرد تعمیم یافته باشد یک کودک باهوش باید در تکلیفهای هوشی متفاوت عملکرد خوبی داشته باشد ، و اگر از عوامل جدا از هم تشگیل یافته ، فرد باید بتواند در بعضی تکلیفهای شناختی یا در حوزه هایی معین عملکردی برتر داشته باشد اما در سایرتکلیفهای شناختی عکس این نتیجه عاید شود.
دوم،تاچه اندازه هوش قابل تغییر است ؟آیا این عوامل ارثی است که در درجه نخست رشد هوشی را تعیین می کنند و یا آن که رشد هوشی بیشتر به تجارب یادگیری در محیطهایی که فرد در معرض میزان متفاوتی محرک یا محرومیت قرار می گیرد بستکی دارد؟ سر انجام ،آیا هوش یک سازه ،ویژگی ، توانایی ، یا استعدادی زیر بنایی است که هرگز نمی توان آنرا به طور مستقیم ارزشیابی کرد ،یا آنکه تنها باید آن را بر حسب عملکرد فرد در آزمونهای شناختی خاص نمره ای که او در یک آزمون هوشی خاص تحت شرایطی ویژه می گیرد.
دیدگا ههای متفاوت در بارهء موضوعهای فوق بیشتر در تعریفهایی از هوش که در زیر آمده منعکس است : هوش عبارت است از "توانایی شناختی ذاتی وعمومی" (برت 2، 1955).
هوش (( استعدادی گرد آمده یا کلی در فرد است برای اینکه در عمل هدفی را دنبال کند ، به طور منطقی فکر کند و با محیط خود ارتباط متقابل موثری داشته باشد ))( وکسلر،1958). (( هوش آشکار چیزی نیست بجز توده گرد آمده از واقعیتها و مهارتهای آموخته شده ...... نیروی هوشی ذاتی عبارت است از گرایشهای فرد به پرادختن به فعالیتهایی که به یاد گیری در فرد باشند ))
( هیز ،1962 ). با کمی دقت می توان دریافت که در تعریفهای فوق بر دو چیز تاکید شده است .اول ، بر ذاتی بودن هوش در برابر اکتسابی بودن آن .دوم عده ای هوش را استعداد فرد در تطبیق با موقعیتهای جدید میدانند ودر مقابل عده ای دیگر آن را چیزی نمی دانند جز اندوخته ای از دانشها و مهارتها .
بر خی از روان شناسان حتی تا آن جا پیش رفته اند که هوش را از لحاظ تجربی تعریف کرده اند .به عقید ه آنان هوش همان چیزی است که با آزمونهای هوشی آن را می آزماییم. بنابراین تردیدی نمی توان داشت که متخصصان در باره تعریفی از هوش هنوز به توافق نرسیده اند و همان طور که خواهیم دید موارد استعمال نمرات افراد در آزمونهای هوش و تفسیرهایی که از آنها به عمل می آید نیز مورد اختلاف نظر بوده اند .
حال که متخصصان در باره تعریفی از هوش به توافق نرسیده اند،ببینیم آیا افراد عادی در باره هوش اتفاق نظر دارند ؟ افراد معمولا در موقعیتهای اجتماعی ،در محل کار ، و در کلاس درس در باره هوش دیگران قضاوت می کنند .
بیشتر ما گمان میکنیم که می دانیم چه کسی با هوش است و چه کسی با هوش نیست و یا چکونه باید در باره هوش قضاوت کرد . مطالعه رابرت استرنبرگ و همکارانش که در تابلوی 11-1 معرفی شده نشان می دهد که اگر چه متخصصان و افراد عادی درباره ویژگیهای هوشی و یا خصوصیات انسانهای با هوش در کل اتفاق نظر دارند ، با این حال اختلافاتی در نظرات آنان وجود دارد .
3- تعریف هوش
به طور کلی تعاریف متعددی را که توسط روان شناسان برای هوش ارائه شده است، می توان به سه گروه: 1- ترتیبی ( تحصیلی )،2- تحلیلی ، 3- کاربردی تقسیم کرد.
1- تعریف ترتیبی هوش:
به اعتقاد روان شناسان ترتیبی ، هوش کیفیتی است که مسبب موفقیت تحصیلی می شود و از این رو یک نوع استعداد تحصیلی به شمار می رود. آنها برای توجیه این اعتقاد اشاره می کنند که کودکان باهوش نمره های بهتری در دروس خود می گسرند و پیشرفت تحصیلی چشم گیری نسبت به کودکان کم هوش دارند. مخالفان این دیدگاه معتقدند، کیفیت هوش را نمی توان به نمره ها و پیشرفت تحصیلی محدود کرد، زیرا موفقیت در مشاغل و نوع کاری که فرد قادر به انجام آن است و به گونه کلی پیشرفت در بیشتر موفقیتهای زندگی بستگی به میزان هوش دارد.
2- تعریف تحلیلی هوش:
بنا به اعتقاد نظریه پردازان تحلیلی ، هوش توانایی استفاده از پدیده های رمزی و یا قدرت و رفتار مؤثر و یا سازگاری با موقعیتهای جدید و تازه و یا تشخیص حالات و کیفیات محیط است. شاید بهترین تعریف تحلیلی هوش به وسیله <<دیوید وکسلر>>، روان شناس آمریکایی، پیشنهاد شده باشد که بیان می کند: هوش یعنی تفکر عاقلانه، عمل منطقی و رفتار مؤثر در محیط.
3- تعریف کاربردی هوش:
در تعاریف کاربردی، هوش پدیده ای است که از طریق تستهای هوش سنجیده می شود و شاید عملی ترین تعریف برای هوش نیز همین باشد.
4- تاریخچه مطالعات مربوط به هوش
مساله هوش به عنوان یک ویژگی اساسی که تفاوت فردی را بین انسان ها موجب می شود، از دیرباز مورد توجه بوده است. زمینه توجه به عامل هوش را در علوم مختلف می توان مشاهده کرد. برای مثال: زیست شناسان ، هوش را به عنوان عامل سازش و بقا مورد توجه قرار داده اند.
فلاسفه بر اندیشه های مجرد به عنوان معنای هوش و متخصصان تعلیم و تربیت ، بر توانایی یادگیری تاکید داشته اند. در مقاله معتبر که در سال 1904 منتشر شد ، <<چارلز اسپیرمن>> ، روان شناس بریتانیایی ، نخستین کوشش برای تحقیق در ساختمان هوش را با روشهای تجربی و کمی تشریح کرد.
پیدایش مقیاس هوشی بینه سیمون ، در سال 1905 و به دنبال آن تهیه و استاندارد شدن مقیاس استنفرد – بینه ، در سال 1916 در آمریکا ، از فعالیتهای اولیه به منظور ابزار اندازه گیری هوش بوده است.
البته در سال 1838 << اسکیرول >> به منظور تهیه ضوابطی برای تشخیص و طبقه بندی افراد عقب مانده ذهنی ، روشهای مختلفی را آزموده و به این نتیجه رسید که مهارت کلامی فرد بهترین توانش ذهنی اوست. جالب آنکه بعدها نیز مهارت کلامی از عوامل اساسی توانش ذهنی شناخته شد و امروز نیز محتوای اکثر تستهای هوش را مواد کلامی تشکیل می دهد.
ترستون ، ثرندایک ، سیریل برت ، گیلفورد ، فیلیپ ورنون ، از دیگر افرادی بودند که در زمینه هوش به تحقیق و بررسی پرداختند .
5- ارزشیابی هوش
استراتژی هایی که در ساختن آزمون های هوش به کار گرفته می شوند تا حدی به الگویی از هوش بستگی دارند که سازنده ی آزمون از آن پیروی می کند.
روان شناسانی که توانایی هوشی را در یک عامل عمومی خلاصه می کنند ممکن است ماده آزمونهایی را انتخاب کنند که با یکدیگر مرتبطند.
دسته ای دیگر از روان شناسان که عواملی نسبتاً جدا از هم را در تواناییهای هوشی مؤثر می دانند ممکن است ماده آزمونهایی را انتخاب کنند که این تواناییهای مفروض را اندازه گیری می کنند و انتظار ندارند این ماده آزمونها با یکدیگر مرتبط باشند. علی رغم این واقعیت که نظرات مختلف درباره هوش بر انتخاب ماده آزمونها تاثیر می گذارند اما برخی هدفهای مشترک یا اصول کلی در ساختن همه آزمونهای
هوش رعایت می شوند.
6- ارزشیابی هنجاری و میزان کردن
عملکرد یک فرد در آزمون هوش همیشه بر حسب وضعیت فرد نسبت به عملکرد اعضای دیگر در یک گروه توصیف می شود. فرد ممکن است نسبت به افراد دیگر گروه در وضعیتی بالتر از متوسط ، یا پایین تر از متوسط قرار داشته باشد.
برای تعیین هنجارها ماده آزمونهایی را با گروههایی که دارای مشخصه های خاصی هستند اجرا می کنند. یکی از موضوع های مهم در تعیین هنجارها این است که شباهتهای شاخصی بین آزمودنی و اعضای گروهی که با آنان مقایسه می شود باید وجود داشته باشد .
عامل سن همیشه یکی از عوامل شاخصی است که در تعیین هنجارها برای کودکان باید در نظر داشت . عملکرد عملی کودک در ماده های آزمودنی عموماً در طول دوران کودکی بهبود می یابد . کودک در ده سالگی معمولاً در مقایسه با شش سالگی به ماده آزمونهای بیشتری می تواند پاسخ بدهد .
اما آنچه در ارزشیابی رشد هوشی کودک حائز اهمیت است این است که او وضعیتش را نسبت به کودکان هم سن خود حفظ کند . اگر چه بیشتر روان سنجان اتفاق نظر دارند که عامل سن را در تعیین هنجارها باید در نظر گرفت ، اما درباره اینکه آیا گروههای مقایسه را باید بر اساس عواملی همچون تحصیلات ، طبقه اجتماعی –اقتصادی ، گروه قومی ، و جنس نیز به چند دسته تقسیم کرد یا نه با هم توافقی ندارند. در ارزشیابی عملکرد آزمون آنچه پیوسته اهمیت دارد این است که تا چه اندازه ویژگیها و تجارب فردی که از آنها آزمون به عمل می آید با ویژگیها و تجارب گروه بهنجار شباهت دارد .