معرفی
شیوه های رفتاری در کار گروهی به طور گسترده بروز می کند و نمایان می شود یکی از دلایل این نمایانی یا شهرت پیدا کردن تاکید کردن روی این موضوع است که این روشها روی آموزش مهارتهای خود اداره خودمحوری کردن مراجعه کنندگان و بیماران می تواند پیاده شود آنها می توانند از این روشها برای کنترل زندگی شان، رفتارشان به طور موثر با مشکلات حال و آینده استفاده کنند، و وظایفشان را به خوبی بدون ادامه روان درمانی انجام دهند. نویسندگان با یک مبدا رفتاری، همانند واتسون و تارپ(2002)، کتابهایی را به موضوع کمک کردن به مردم در زمینه رفتار شخصی یا رفتار خود محوری اختصاص داده اند. این هدف از طریق تنوع های وسیع و گسترده، در مورد تکنیکهای شناختی و رفتاری با مبدا عملی انجام می شد. اکثر این تکنیکهای درمانی مراحلی هستند که مراجعه کنندگان می توانند برای حل مشکلات درون شخصیتی، احساسی و تصمیم گیری روی خودشان پیاده کنند و انجام دهند.
- اصطلاح روان درمانی رفتار به کاربرد چند مرحله و تکنیک اشاره می کند که از یک متغیر در تئوریهای یادگیری ریشه گرفته است. برای اینکه هیچ تئوری به تنهایی تمرینهای روان درمانی موقتی را تایید نمی کند، هیچ مدل گروهی تنها وجود ندارد. که به معنای دقیق کلمه بتواند گروه رفتاری نامیده شود بعلاوه، انواع گوناگونی از گروهها هستند که روی یادگیری و رفتاری کار می کنند. رفتار درمانی بهترین روش و مفهوم تصور شده به عنوان یک اصل عمومی برای تمرینهای کلینیکی است که به روشهای تجربی به منظور مطالعه رفتار بستگی دارد. یک فرض اساسی از پیش بینی های رفتاری این است که اکثر رفتارهای مشکل ساز، رفتارهای شناختی و احساسی هستند که یاد گرفته شده اند و
می توانند توسط یادگیری رفتارهای جدید اصلاح شوند، این روش اغلب"روان درمانی" نامیده می شود. برای اینکه آن بیشتر به طور خاص یک تجربه تحصیلی است، افراد در یک مرحله آموزش و یادگیری قرار دارند و به آنها یاد داده می شود که چطور یک منظره یا ژرف نمایی جدیدی را روی راههای یادگیری باز کشد و آن را گسترش دهند- آنها تشویق می شوند تا در زمینه رفتارهای موثر، شناختی و احساسی بیشتر تلاش کنند، همچنین مشکلات ممکن است مربوط به نقص مهارتها، رفتارهای سازگار یا هماهنگ، یا استراتژی های شناختی باشد که یاد گرفته نشده اند و بیماران می توانند این مهارتها را با شرکت کردن در تجربه های کسب شده تقلید کنند بسیاری از تکنیکهای به کار گرفته شده توسط گردهمایی با صداهای متفاوت(همانند روان درمانی، رفتارهای احساسی، عقلانی، به روان درمانی شناختی، روان درمانی واقعیت و تجزیه و تحلیل کاری یا اجرایی). این فرض اساسی روان درمانی گروه، به عنوان یک مرحله تحصیلی به حساب می آید و آنها به ارزشیابی یادگیری و آموزش که در یک گروه به ارث برده شده تاکید می کنند.
- فرض دیگر از مبدا رفتاری این است که رفتارهایی که بیماران بیان می کنند خود بیماری است(نه این که اساسا نشانه بیماری باشد. راه حل های موفقیت آمیز از این رفتارهای مشکلساز حل دوباره مشکل است، و یک سری جدید از بیماریها به طور ضروری بوجود نیامده است. این چشم انداز رفتاری در تضاد با شیوه های است که مبدا ارتباطی و شناختی دارند که تاکید خاصی روی بیماران برای شناخت بیماری و مشکلاتشان دارند که به عنوان یک شرط لازم برای تغییر در آنها است. در حالیکه روشهای مبدا شناختی فرض می کنند که اگر بیماران سرشت و علت علائم بیماری شان را بفهمند، آنها بهتر قادر به کنترل زندگیشان هستند. شیوه های رفتاری گمان می کند که تغییرات بدون شناخت هم می تواند انجام شود. روان درمانان رفتاری روی این مقاله کار می کنند که تغییر در رفتار می تواند قبل از شناخت خود شخص اتفاق بیافتد و تغییرات رفتاری می تواند به سطح وسیع تری از خود شناختی منتهی شود. پیشروان گروه رفتاری ممکن است استراتژی هایی را از نقطه نظر تئوریکی گوناگون توسعه دهند، طوری تهیه و تنظیم شده اند که اثراتشان در اهداف جلسه روان درمانی می تواند شرح داده شود این پیشروان پیشرفتهای اعضای گروه را از طریق مجموعه در حال تکوین از اطلاعات قبل، در طول و بعد از تمام مداخله ها دنبال می کنند. چنین روش هر دو گروه پیشبرد اعضا را با اظهار نظرهای مداوم درباره پیشرفتهای درمانی آماده می کنند. در این روش، الگوی رفتاری هم یک پزشک بالینی و هم دانشمندان است که به بررسی اثربخشی تکنیکهایش می پردازد.
- گروههای رفتاری از یک بینش رفتاری به یک تنوع وسیعی از مداخله ها کشیده
می شوند که از تئوریهای یادگیری اجتماعی مشتق شده اند. و برای بیشتر قسمتها، آن گروههای شناخت رفتاری هستند تا گروههای روان درمانی رفتاری که به طور سنتی شکل گرفته اند. شیوه درمان شناختی برای گروهها اکنون رشته اصلی روان درمانی رفتار موقتی را بازگو می کند. از اوایل سال 1970، حرکت های رفتاری توسعه پیدا کرد تا به عوامل شناختی یک نقش اصلی در تشخیص و معالجه مشکلات رفتاری بدهد وقتی که فوریت و گودریک(2001) یادداشت کردند که مراحل شناختی از نظر علمی در حیطه رفتار درمانی قابل ارزیابی و بررسی بوده است، از موقعیت تعیین شده زیستی و نظرات افراد به عنوان شرکت کنندگان مثال در تاثیرگذاری پیشرفتهایشان یک تغییر نگرش همیشه وجود داشته است روان درمانی شناختی و رفتاری برای مشکلات و جمعیت خاص(نوشته وایت و فری من 2002)
یک ماخذ عالی است که شرح می دهد چطور روان درمانی شناخت رفتاری یکی از بهترین و معقول ترین و شکلهای موثری از معالجه برای میزان گسترده ایی از مشکلات خاص برای چندین جمعیت بیمار است.
با پیشرفتها در این زمینه، این بخش بیشتر به روان درمانی رفتار شناختی می پردازد تا به روان درمانی رفتارهای سنتی و عادتی- گروههایی برای آموزش مهارتهای اجتماعی، آموزش اعتماد به نفس، روان درمانی شناختی، آموزش کنترل استرس، روان درمانی چند وجهی که اینجا بحث شده است. همه بررسی های قابل ملاحظه ای در مورد شناخت رفتاری به ما نشان می دهند به بخش 14 به یکی از شاخه های رفتار شناختی خاص اختصاص داده شده است. روان درمانی رفتار عاطفی- عقلانی(REBT) گردآوری شده توسط آلبرت الیس.
مفاهیم کلیدی: روان درمانی رفتاری بعضی خصوصیات منحصر به فردی دارد که آن را از بیشتر روش های گروهی دیگر که در این کتاب بحث شده است جدا می کند. آن به اصول و مراحل روش علمی مربوط می شود، و این ها به طور تجربی اصولی را از یادگیری بیرون کشیده اند که به طور سیستمیک برای کمک به مردم در زمینه تغییر سازشهای مردانه در رفتارشان است. خصوصیات تمایز یافته پزشکان رفتاری. پیروی سیستمیک آنها از مشخصات و اندازه ها و معیارهای سنجش است. مراحل و مقاهیم به طور صریح بیان می شوند، به طور تجربی تست می شوند. و به طور مداوم بازنگری
می شوند. تشخیص و درمان به طور هم زمان انجام می شود. خصوصیات بی نظیر و خاص روان درمانی شامل (1) انجام دادن یک سنجش رفتاری (2) به طور دقیق اهداف معالجه را بیان کردن (3) فرموله کردن یک مرحله درمانی خاص متناسب با یک مشکل خاص (4) به طور ذهنی نتیجه درمان را ارزیابی کردن
سنجش رفتاری
سنجش رفتاری شامل یک مجموعه مراحلی است که برای گرفتن اطلاعات استفاده
می شود و پیشرفتهای طرح معالجه برای هر مریض را به صورت راهنما در اختیار پزشک قرار می دهد. و به او کمک می کند تا اثرات درمان را اندازه بگیرد. مطابق با نظریه اسپیکلر و گورمونت(2003) مرحله سنجش رفتاری دارای 4 خصوصیت است که با رفتار درمانی همراه می باشد. آنها(1) در مورد جمع آوری اطلاعات منحصر به فرد جزئیات آن درباره مشکل بیماران طراحی شده اند. (2) تمرکز کردن روی وظایف روزمره بیماران و شرایط زندگی آنها (3) با الگو برداری از رفتارهای بیماران برای گردآوری اطلاعات درباره اینکه چطور بیماران در شرایط و موقعیت های مختلف عمل می کنند. این مقوله را مورد بررسی قرار می دهند (4) به طور دقیق تر تمرکز می کنند تا اینکه با شخصیت کلی بیماران عمل کنند(5) یک بخش کامل و ادامه دار روان درمانی است.
ارزیابی اهداف روان درمانی
در بسیاری از گروههای رفتار درمانی مرحله اولیه کارگروهی به توسعه مراحل آخری معاینه بیمارانشان با فرموله و رده بندی کردن عبارتهای خاص از اهداف شخصی که آنها می خواهند انجام دهند اختصاص دارد. تشخیص اهداف معین کننده جهت حرکت های درمانی است. اگر چه رهبر گروه به بحث اهداف می پردازد. اهداف شخصی از خود اعضای گروه سرچشمه می گیرد(تهیه شده توسط وایت در سال 2000) اعضای گروه رفتارهای مشکل سازی را که می خواهند تغییر دهند و مهارت های جدیدی را که
می خواهند یاد بگیرند ارائه و انتشار می دهند. اهداف شخصی که بیماران ممکن است مدنظر قرار دهند شامل کاهش استرش در زمان تست گرفتن، حذف ترس و دلهره ها که با عملکردهای موثر تداخل پیدا می کند. همراه شدن با ناامیدی و شوکه شدن، وزن کم کردن، خلاص شدن از دست مواد اعتیادآور(سیگار کشیدن، الکل، یا داروهای دیگر) اینجا چند نمونه از مهارتهای جدید است که بیماران می خواهند با آن آشنا شوند.
یادگیرند آنچه را که می خواهند به طور واضح و صریح تقاضا کنند.
به رفتارهایی که به آرامش روحی و جسمی منتهی می شود آشنا شوند.
متدهای خاصی از خود کنترلی، همانند ورزش های منظم، سخت کنترل در آوردن الگوهای خوردن و حذف استرسها را افزایش دهند.
یاد بگیرند که دارای اعتماد به نفس و جسور باشند بدون اینکه پرخاشگر با ستیزه جو بشوند.
رفتار یا شناختشان را همانند وسیله ایی برای تغییر به نمایش بگذارند.
یاد بگیرند که هر دو نوع واکنش مثبت و منفی را دریافت کنند و از خود نشان دهند.
قادر به تشخیص و مبارزه با الگوهای فکری خود مخرب و اعتقادات غلط باشند.
ارتباطات و مهارتهای اجتماعی را یاد بگیرند.
استراتژی مالی حل کردن مشکلات را برای مطابقت با انواع گوناگون شرایط و موقعیتهایی که در زندگی روزمره با آن مواجه می شوند را در خود پرورش دهند رفتارهای موثر را برای سازگاری با استرس ها با شرایط کاهش عصبانیت بگیرند.
وظایف رهبران این است که به اعضای گروه کمک کنند تا اهداف بزرگ و معمولی شان را به اهداف خاص، عینی و قابل سنجش تجزیه کنند که بتواند در یم مدل سیستمتیک ترغیب شود مثلا: اگر آلبرت بگوید او دوست دارد در شرایط اجتماعی متعادل تر باشد. استاد از او می پرسد منظور شما از نامتعادل بودن چیست؟ چه کاری شما انجام می دهید تانی دهید که به نظر می رسد با احساس شما از نامتعادلی مربوط می شود به چه شرایطی وجود دارد که شما سخت آن شرایط احساس نامتعادلی می کنید؟ شما می تواند چند نمونه مثال واضح و عینی از شرایطی که شما در آن احساس نامتعادلی می کنید بیاورید؟ در چه روشمای خاصی شما دوست دارید که رفتارتان را تغییر دهید. گروه باید عادت کنند که به اعضایی همانند آلبرت کمک کنند تا او جواب دادن به این سوالات مشکل را با دادن فرصت به او برای بررسی این سوالات تمرین کردن رفتارهای جدید در جلسه های گروهی، و گرفتن عکس العمل دیگران در گروه، همه اینها را فرموله و جدول بندی کند.