کلام خدا و راز آفرینش
به راستی قرآن کتاب نا متناهی و بی پایانی است و نسخه دوم طبیعت به شمار می رود که هر چه بینش ها وسیع تر و دیدها عمیق تر شود و هر چه در باره آن تحقیقات و مطالعات زیاد تری انجام گیرد ، رموز و اسرار آن رخ می نماید و حقایق نویی از ان کشف می شود .
از کتابی که از جانب خدای نامتناهی برای هدایت بشر فرستاده شده است جز این انتظار نیست . کتاب او باید بسان خود او نا متناهی و ویژگی مقام ربوبی را دارا باشد و در نمایاندن انتساب خود به حق و مبدا عالم ، به دلیل و برهانی نیاز نداشته باشد و به سا ن خورشید ، خویش را بنمایاند و محیط را روشن کند .
راز آفرینش کوه ها و نهرها :
« وَ جَعَلَ فِیها رَواسیَ وَاَنهاراًَ »
در آن ( زمین ) کوه ها و جوی ها را آفرید .
قرآن مجید در سوره های متعددی در باره آفرینش کوه ها سخن گفته و راز خلقت و اسرار وجود آنها را با تعبیرات گوناگونی روشن ساخته است . از میان راز ها ، بیشتر روی استقرار و آرامشی که در پرتو کوه ها نصیب ساکنان زمین شده است تکیه کرده و وجود آنها را مانع از پدید آمدن حرکات نا موزون و اضطراب و نوسان معرفی می نماید و در سوره های متعددی می فرماید :
« وَ اَلقَی فِی الاَرضِ رَوَاسیَ اَن تَمیدَ بِکُم »
در زمین کوه هایی افکند تا حرکات آن ، شما را مضطرب نسازد .
گاهی این حقیقت را به عبارت دیگر بیان کرده و می فرماید :
« وَ الجِبالَ اَوتاداً . . . »
کوه ها را میخ های زمین آفریدیم .
قرآن راز کوه ها را ضمن دو آیه در سرچشمه نهرها و تصفیه آب بیان نموده است . که مجال پرداختن بدان در این مجموعه نیست .
قرآن و راز آفرینش
قرآن بهار دلها ،سرچشمه دانشها ، زداینده تیرگیها ، و استوارترین و ارجمندترین مستند شناخت و معرفت است . قرآن مبنای تفکر ، منبع شناخت ، مرجع فهم و سند کرامت و شرافت ماست . قرآن چشمه سار زلالی است که آگاهان با بهره گیری از معارف آن ، دلهای تفتیده را سیراب می کنند و ژرف اندیشان با گلگشتی در بوستان رنگا رنگ آن طراوت جان می گیرند و صالحان و استوار مردانِ حراستگر از مرزهای اندیشه در برابر دیگر اندیشان ، شیوه انسانی مرزداری و حراست را فرا می گیرند .
قرآن مشعل فروزان جاودانی است بر معبر تاریخ که در تاریکی سده ها ، انبوه انسانهای سرگشته را به مقصد اعلی و مقصود والا رهنمون گشته است .
قرآن مجید برای تدریس علوم و فنون زندگی ، که بشر به نیروی تفکر می تواند به آنها دست بیابد ، نیامده است و هرگز پیامبر برای این مبعوث نگردیده ، که علوم فیزیک و یا شیمی و یا دیگر مسائل ریاضی و نجومی و فلکی را به ما بیاموزد زیرا قرآن کتاب هدایت و تربیت است و هدف از نزول آن ، رهبری بشر به سوی خدا و رستاخیز و فضائی اخلاقی و سجایای انسانی است . از یک چنین کتابی نباید انتظار داشت که روش خیاطی و معماری به ما بیاموزد و در باره انواع بیماری ها و داروهای آن و یا فرمولهای ریاضی و معادلات جبری سخن بگوید زیرا همه اینها از هدف یک کتاب تربیتی بیرون است .
به راستی قرآن کتاب نا منتهایی و بی پایانی است و نسخه دوم طبیعت به شمار می رود که هر چه بینش ها وسیع تر و دیدها عمیق تر شود و هر چه در باره آن تحقیقات و مطالعات زیاد تری انجام گیرد رموز و اسرار آن رخ می نماید و حقایق نویی از آن کشف میشود . پیامبر عالی قدر در سخنان خود به خصیصه نهایت ناپذیری قرآن اشاره می کند و می فرماید :
« ظاهِره ً اَ نیق ُوَ باطِنُه عمیقُ لا تَحصی عَجا ئِبُه وَ لا تبلی غرا ئِبُه »
قرآن ظاهری زیبا و باطنی عمیق دارد . شگفتیهای آن پایان نمی پذیرد و تازه های آن کهنه نمی شود .
امید است که این مجموعه مطالب چراغی فرا راه پیروان قرآن باشد و تمام طبقات مخصوصا نسل جوان را با حقایق نورانی قرآن آشنا سازد .
کلام (راز آفرینش)
مقصود از سجده فرشتگان اطاعت امر الهی، تکریم و خضوع در برابر آدم است و کسی که مسجود ملائک قرار گرفت آدم بعنوان نماد انسان ها است و خلافت امر تشکیکی و دارای مراتب می باشد مرتبه ادنای آن را تمامی انسانها دارا بوده و عالیترین مرتبه آن مربوط انسان کامل است
این پرسش که «آدمی چیست، کجاست، از کجا و چگونه و برای چه آمده است؟» و نیز پرسش هایی از این سنخ، هیچ گاه بشر اندیشمند و حقیقت جو را رها نکرده است. آدمی نیز، هیچ گاه این پرسش ها را وانخواهد گذاشت; زیرا معنای زندگی هر کس مبتنی بر پاسخی است که به این پرسش ها می دهد. در این بخش تلاش شده تا در قالب چند پرسش و پاسخ به تبیین علت سجده ی ملائک برای حضرت آدم و نیز به چالشی درباره ی چگونگی خلقت انسان های اولیه پرداخته شود.
● هدف از آفرینش انسان از دیدگاه فلسفه و عرفان اسلامی چیست؟ (محمدرضا متقیان)
روزها فکر من این است و همه شب سخنم که چرا غافل از احوال دل خویشتنم
ز کجا آمده ام، آمدنم بهر چه بود به کجا می روم آخر ننمایی وطنم (مولوی)
یکی از پرسش های مهم آدمی این است که برای چه آمده ام؟ چرا خداوند مرا آفریده است و به عبارتی، چرا هستم و برای چه باید زندگی کنم؟ امیر المؤمنین علی(علیه السلام)می فرماید:
رحم الله امرء اعد لنفسه و استعد لرمسه و علم من این؟ فی این؟ و الی این؟[۱]خداوند رحمت کند آن انسانی را که آن چه لازم است، برای نفس خود تهیه و خویشتن را برای قبر مستعد و آماده سازد. آن انسانی که بداند از کجا آمده و در کدام راه است و به سوی کدام مقصد باز می گردد.
مولوی چه خوب توانسته است این کلام نورانی را به نظم در آورد; ز کجا آمده ام (مِنْ اَیْنَ); آمدنم بهر چه بود؟ (فی اَیْنَ); به کجا می روم آخر ننمایی وطنم؟ (الی اَیْنَ).
به گفته ی ژان فوارستی، دانشمند آلمانی:
هر چه بشریت ترقی می کند این سؤال بیش تر مطرح می شود که چرا باید بمیرد و منظور از این آمدن و رفتن چیست؟ و به قول سقراط: «زندگیِ بررسی نشده، ارزش زیستن ندارد».[۲]
قبل از پاسخ گویی به پرسش فوق، توجه شما را به چند نکته جلب می کنم:
۱) هدف چیست؟ هدف در لغت به معنای نقطه و نشانه ای است که تیرانداز در نظر می گیرد و تیر را به طرف آن پرتاب می کند و در محاورات عرفی به نتیجه ی کار اختیاری گفته می شود که عاقل مختار از آغاز در نظر دارد و کار را برای رسیدن به آن انجام می دهد، به طوری که اگر نتیجه ی کار منظور نباشد، آن کار انجام نمی گیرد و این نتیجه از آن جهت که منتهی الیه است «غایت» و از آن جهت که از آغاز مورد نظر و قصد فاعل بوده «هدف و غرض» و از آن جهت که مطلوبیت آن موجب تعلق اراده ی فاعل به انجام کار شده است، «علت غایی» نامیده می شود.[۳]
۲) زنگ خطر: در اولین قدم از جستوجو، برای یافتن هدف و راه رسیدن به آن، زنگ خطری به صدا در می آید که هر چند تکان دهنده است، ولی برای هوشیاری و دقت بیش تر سودمند خواهد بود. آن زنگ خطر با زبان خود به ما چنین می گوید: «تنها یک بار این راه را خواهی رفت و یک زندگی را تجربه خواهی کرد.» این اخطار و گوش زد مهم و جدی، ما را بر آن می دارد که با دقتی متناسب به موشکافی و کاوش بپردازیم و ضریب اطمینان بالایی برای یافته ی خود دست و پا کنیم.
۳) دیدگاه عرفانی و فلسفی: این دو دیدگاه در طول یکدیگر و قابل تمیز هستند. امتیاز آنها تابع امتیازشان در هستی شناسی است. از نگاه عرفانی خداوند همان هستی نامحدود و مطلق است که دارای مصداق خارجی است و در عرض و یا در طول آن هستی دیگری که مباین و یا مشارک با آن باشد یافت نمی شود; اما در نگاه فلسفی، واجب در عرض و یا در طول دیگر موجودات حقیقی قرار دارد و علت کمالات حقیقی و واقعی آنهاست. ذات واجب در سرسلسله ی هستی ها قرار گرفته و مجرد از قیود جزئی و امکانی دیگر موجودات شمرده می شود. البته باید توجه داشت که اهل فلسفه و حکمت نیز، پس از صعود بر پلکان علیت، به اطلاق و عدم تقید ذات باری پی می برند و در پایان کار بر وجه الهی نظاره و به توحید هستی اعتراف می کنند.
فلسفه و عرفان اسلامی در پاسخ به این پرسش که چرا آفریده شده ایم، به زوایا و جلوه های زیر اشاره می کند:
۱) حب ذات: پری رویْ تابِ مستوری ندارد. هدف از آفرینش، خودِ ذات حق تعالی است; چون او خود و آثارش را دوست دارد، ایجاب می کند تا صفاتش تجلی کند.[۴]
در ازل پرتو حسنت ز تجلّی دم زد عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد (حافظ)
یعنی وقتی ذاتش خواست تجلی کند، عشق پیدا شد و به همه ی عالم و آدم آتش زد; عالم و آدم به سوی او عاشقانه در حرکت اند: