مطالبى را که تهیه کردهام به صورت فشرده، خیلى مختصر و فهرست وار عرض مىکنم. اگر فایدهاى در این مطالب باشد، همان مختصر و فهرست کافى است.
مطلع بحث
«وَ لَقَدْ کَتَبْنا فِى الزَّبورِ مِنْ بَعْدِ الذِّکْرِ أَنَّ الْأَرْضَ یَرِثُها عِبَادِىَ الصَّلِحُونَ، إِنَّ فى هَذا لَبَلغاً لِّقَوْمٍ عَبِدینَ وَ مآ أَرْسَلْنَکَ إِلاَّ رَحْمَه ً لِّلْعَلَمِینَ.»(75)
سوره انبیا مکى است؛ خداوند و پیامبرصلى الله علیه وآله آینده اسلام را تبیین کردهاند و حال آن که هنوز اسلام نو پا بود.
سخن ما به صورت فشرده درباره حضرت مهدى(عج) حول سه محور است: قرآن، سنت و تاریخ.
امام مهدى (عج) در قرآن کریم
این مسئله در قرآن تحت سه عنوان مطرح است:
عنوان اوّل
یکى مسأله «وراثت ارض» است که در آیه مذکور با دقایق و لطایفى مطرح شده است؛ مانند مسأله کتابت و وراثت آن هم وراثت ارض. خداوند مىفرماید: «....وَ کُنَّا نَحْنُ الْورِثِینَ.»(76) در حقیقت عاقبت جهان به دست افراد صالح مىافتد. در واقع این اشاره به همان عقیدهاى است که در بین مسلمانها رواج دارد مبنى بر اینکه در آخرالزمان و در پایان جهان و قبل از قیامت، حضرت ظهور مىکند. از این کلام که «عباد صالح وارث هستند»، در مىیابیم عابدین باید خودشان را آماده، و این برنامه را تهیه کنند. این برنامه همان برنامه پیغمبر(ص) است: «وَ مَآ اَرْسَلْنکَ إلَّا رَحْمَه ً لِّلْعَلَمِینَ.»(77) همان برنامه جهانى است. پیغمبر (ص) براى جهان رحمت بود؛ ولى این مأموریت به دست مهدى(عج) و اصحاب صالحش انجام مىگیرد. در این زمینه مرحوم طبرسى روایتى نقل کرده است. عن ابوجعفرعلیه السلام: «هُمْ اصحابُ المهدى(عج)(78)».
عنوان دوّم
عنوان دوم، غلبه دین است بر همه ادیان که تاکنون محقق نشده است. درست است از لحاظ علمى حجت و برهان اسلام قوىتر است؛ اما بالاخره نه آن رحمه للعالمین محقق شده نه تسلط و غلبه آشکار و ملموس دین بر همه ادیان. در اینجا، سه آیه به یک مضمون آمده است:
«هُو الّذى أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَ دِینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَهُو عَلَى الدِّینِ کُلِّهِ وَلَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُونَ.»(79)
عنوان سوم
عنوان سوم، «استخلاف» است. خدا وعده کرده است:
آیه دوم
«وَعَدَاللَّهُ الَّذِینَ، امَنُوا مِنکُمْ وَ عَمِلُواْ الصَّلِحَتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فىِ الْأَرْضِ کَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَ لَیُمَکِّنَنَّ لَهُمْ دِینَهُمُ الَّذِى ارْتَضَى لَهُمْ...»(80)
این آیه اشاره به یک حقیقتى است که تا حالامحقق نشده است. اگر فرض مىکردیم هیچ روایتى نداشتیم و ما بودیم و این آیات، جاى این سخن بود که استخلاف تا حالا محقق نشده است و چون وعده خدا است، بىتردید تحقق مىیابد. وقتى خدا وعده کرده است این دین را به دست عباد صالح خودش در سراسر جهان نشر بدهد، عاقبت انجام خواهد شد. کلمات استخلاف وارثین اشاره به مسأله حکومت هم دارد. استخلاف یعنى همین عباد صالح خدا خلیفه بشوند براى خدا در روى زمین. هر دو آیه ارض دارد؛ یعنى کل زمین. البته کلمه «مهدى(عج)» با این لفظ در قرآن نیامده، اما در روایات آمده است و بیشتر به امامت و رهبرى آن حضرت اشاره دارد. ما نمىدانیم نحوه حکومت آن حضرت چگونه است. شاید اینگونه باشد که آن حضرت رهبر جهان به شمار آید و کشورها و حکومتهاى صالح دیگر هم وجود داشته باشند. اینها باهم منافات ندارد؛ همه حکومتهاى دیگر صالح هستند و از آن حضرت دستور مىگیرند.
امام مهدى (عج) در سنت و حدیث :
محور دوم، بررسى مسأله در سنت و حدیث است. مرحوم طبرسى، در ذیل آیه «...کتبنا فى الزبور...(81)»، مىگوید: «و یدل على ذلک ما رواه الخاص و العام عن النبى (ص).(82)» پیامبرصلى الله علیه وآله فرمود:
«لو لم یبق من الدنیا إلاّ یومٌ واحد لَطَوَّلَ اللَّهُ ذلکَ الیوم حتّى یَبْعَثُ رجلاً من اهل بیتى یَملاءُ الارضَ عدلاً و قسطاً کَما مُلِئَتْ جوراً و ظلماً.»(83)
بعد مىگوید روایات وارده از طریق فریقین در این زمینه فراوان است و این روایت را از سنن بیهقى نقل مىکنند. خاطرم مىآید درحدود چهل و پنج سال قبل، شاید هم بیشتر، در خدمت مقام آیتاللَّه صدر (رض) بودم و صحبت از کتاب المهدى(عج) به میان آمد. ایشان گفتند در مجلسى بحث شد که آیا روایات راجع به حضرت از طریق اهل سنت هم آمده است یا نه، من گفتم: بله، هست؛ و در این باره کتاب «المهدى(عج)» رانوشتم. یک نسخه را هم به من هدیه دادند که در آن نوشتهام این را مؤلف به من اهدا کرده است. ایشان روایات مرتبط با حضرت مهدى(عج) را از طُرُق اهل سنت جمعآورى کرده است. در این زمینه خیلى هم کار انجام شده است. یکى از کارهایى که انصافاً باید از آن تقدیر کرد، کتابى است به نام «منتخب الاثرفى الامام الثانى عشر» که حضرت آیت اللَّه صافى نوشتهاند. بعد از آن هم دائره المعارف راجع به حضرت مهدى(عج) نوشته شده است.
ما در روایات، تواتر معنوى داریم. منتها در روایات شیعه و نیز روایاتى که آیتاللَّه صدر نقل کردهاند، حتى مواردى مانند اینکه مهدى(عج) از فرزندان حسینعلیه السلام و از فرزندان سجادعلیه السلام است، نیز وجود دارد. اینها را هم یک مقدارى از «ینابیع الموده» و جاهاى دیگر نقل کردهاند.
البته آیت اللّه العظمى آقاى صافى (دام عزّه) خیلى بیشتر از اینها تحت این عناوین روایت ذکر کرده است. این مطالب در روایات شیعه بیشتر است و روایات زیادى هم از اهل سنت در کتابهایى که احتمالاً مؤلفش هم شیعه بوده مثل «ینابیع الموده» و موارد دیگر نقل شده است.
همین طور که آیت اللَّه عسکرى فرمودند، روایات ما روشنتر است. آنقدر که قضیه در روایات ما روشن است، در روایات اهل سنت نیست؛ ولى در عین حال اگر همین دو کتاب را ملاحظه کنید، در مىیابید جزئیات، [براى مثال حضرت از نسل کیست]، در روایات اهل سنت نیز نقل شده است. این نکته را مىخواستم عرض کنم که ما همه جا «مهدى(عج)» داریم. البته این هدایت همان هدایت واقعى است. منتها در دین یهود از او تعبیر به مسیح کردهاند.
همین الآن یهودىها منتظر حضرت مسیحعلیه السلام هستند؛ چون حضرت موسىعلیه السلام را قبول نکردند.
یکى از یهودىها در یکى از روزنامهها گفته بود آن روز که حضرت مسیحعلیه السلام ظهور بکند چنین و چنان مىکنیم.(84)
مسیح، یعنى مسح شده، یعنى متبرک. از لحاظ محتوا، خیلى با مهدى(عج) تناسب دارد. مهدى(عج) جنبه روح او را بیان مىکند، یعنى کسى که خدا او را هدایت کرده است.
مسیح جنبه جسم او را باز مىگوید؛ یعنى کسى که متبرک شده است. آیه «وَ لَقَدْ کَتَبْنَا فِى الزَّبُورِ....»(85) هم اشاره به این دارد که مسأله مذکور تنها یک مسأله اسلامى نیست. این در کتب قبل هم آمده است.
زبور را معمولاً گفتهاند، زبور داوود؛ ولى مرحوم طبرسى مىگوید: گفته شده مراد مطلق کتاب آسمانى است؛ کما اینکه «ذکر» را هم به قرآن تفسیر مىکنند. ایشان مىگوید: به تورات هم ذکر گفتهاند. اگر مراد از ذکر در آیه، قرآن باشد، کلمه «بَعْد» معناى زمانى ندارد و مفهوم «علاوه» را مىرساند.
یکى از علماى مشهد که در تفسیر تخصص داشت، اینطور معنا مىکرد: «علاوه بر قرآن در زبور هم گفتیم.» این خیلى دور از آبادى نیست. در آیات دیگر هم نکاتى وجود دارد که ما از آنها صرف نظر مىکنیم.
محور سوّم
امام مهدى (عج) در تاریخ
محور سوم، بررسى مسأله در تاریخ است. در تاریخ، مسأله مهدویت در همان قرن اول اسلامى یک امر حتمى و مسلم بوده است.
مورد اول
طبرى در داستان مربوط به امام حسینعلیه السلام - هنگامى که از مکه به طرف کوفه مىرود - مىگوید: عبداللَّه بن عمروبن عاص پدرش را منع مىکرد که با معاویه همکارى بکند، اما قبول نکرد. او جزء محدثین است. حتى مىگویند حدیث پیغمبر (ص) را هم در رسالهاى به نام «الصادفه» نوشته است. در این سفر، امام حسینعلیه السلام با فرزدق شاعر برخورد و از او سوال کرد که «ما وَرائُکَ»(86) و چیزهایى گفت. بعد به عبداللَّه بن عمرو بن عاص برخورد. عبداللَّه به فرزدق گفت: «هذا هو المهدى(عج).»(87) اشاره به حضرت امام حسینعلیه السلام مىکند. و مىگوید، «هذا هو المهدى(عج)». فرزدق گفت: خوب اگر مهدى(عج) است، چرا تو با او نمىروى؟ گفت به تو چه. معلوم شد سابقاً بین آنها اختلاف بوده، لذا با هم فحش کارى کردند و رد شدند.
عبداللَّه بن عمروعاص از جوانهاى صحابه است. مسأله مهدى(عج) در نظر او و اصحاب مسلم بوده است. منتها مصداقش چه کسى است وقتى مىبیند امام حسینعلیه السلام در برابر حکومت ستمگر یزید که مظهر فساد و جهل و نادانى است قیام کرده به کوفه مىرود، مىگوید «هذا هوا المهدى(عج).» این نخستین جایى است که از لحاظ تاریخى من دیدهام.
مورد دوم
مورد دیگر داستان مختار است که ادعا مىکرد محمد بن حنفیه مهدى(عج) است؛ اگر چه محمد بن حنفیه قبول نداشت و انکار مىکرد. اگر حقیقتاً مسأله مهدى(عج) شصت و چند سال بعد از هجرت مسلم نبود، چطور او ادعا مىکند و هیچ کس هم نمىگوید: مهدى(عج) یعنى چه، خبرى نیست. یک عده قبول کردند، عدهاى هم قبول نکردند؛ ولى اصل موضوع را انکار نمىکردند و در این که آیا محمد حنفیه خود مهدى(عج) است یا نه بحث داشتند و
یا اینکه اصلاً در برابر این جریان سکوت کرده بودند.
مورد سوم
سوم، مسأله قیام محمد بن عبداللَّه «نفس زکیّه» در مدینه است که نوع مردم به او گرویدند. در کشور مغرب که خیلى تمایلات اهل بیتى و تشیّع دارند، عالمى مىگفت: علت اینکه ما پیرو «امام مالک» شدیم، این است که وقتى مردم به امام مالک گفتند آیا سراغ «نفس زکیه» برویم یا نرویم؟ گفت: بروید. گفتند ما با بنىامیه بیعت کردهایم، مالک گفت: چون این بیعت مُکْرَه است، قبول نیست. آن عالم مغربى مىگفت: چون او از محمد نفس زکیه حمایت کرد، ما هم گفتیم این با اهل بیتعلیهم السلام خوب است، پس از او پیروى مىکنیم و تا امروز هم پیرو او هستیم.
در همان موقع، در سال 145 که زمان منصور بود، هم در مدینه و هم در بصره برادرش ابراهیم قیام کرد. در تاریخ دارد که منصور خوابش نمىبرد؛ مىگفت: رختخواب براى من نیندازید تا ببینیم بالاخره حق با ما است یا با این دو برادر. بعد از کشتن آنها احساس آرامش کرد و راحت شد.
مردم به اینها گرویدند. اگر مهدویت در اذهان نبود، چرا اینقدر به اینها گرویدند. بر چه اساسى مىگفتند محمد نفس زکیه، مهدى(عج) است. در مسند ابىداوود در بابى که راجع به حضرت مهدى(عج) است، اینطور نقل مىکند:
[...لو لم یبق من الدنیا إلاّ یومٌ واحد لَطَوَّلَ اللَّهُ ذلکَ الیوم حتّى یَبْعَثُ رجلاً من اهل بیتى یَملاءُ الارضَ عدلاً و قسطاً کَما مُلِئَتْ جوراً و ظلماً.(88)]
من شک ندارم این حدیث با تأیید او درست شده، چون اسم او محمد بن عبداللَّه بن حسن بن حسن بود. بعد از او هم کسانى که با عنوان مهدى(عج) ظهور کردند، بسیار زیادند و شاید بیش از همه در آفریقا بود. خیلىها در کتب تاریخى شرح حال و قیام اینها را نوشتهاند که هر کس قیام مىکرده است به عنوان مهدى(عج) به او نگاه مىکردند. عبیداللَّهبن مهدى نخستین خلیفه فاطمیین در «مهدیه» (تونس فعلى)، به نام مهدى(عج) قیام کرد.