تحقیق مقاله علائم مؤمن در کلام على (ع)

تعداد صفحات: 37 فرمت فایل: word کد فایل: 2924
سال: مشخص نشده مقطع: مشخص نشده دسته بندی: تحقیق مقاله معارف اسلامی و الهیات
قیمت قدیم:۶,۷۰۰ تومان
قیمت: ۴,۶۰۰ تومان
دانلود فایل
  • خلاصه
  • فهرست و منابع
  • خلاصه تحقیق مقاله علائم مؤمن در کلام على (ع)

    همام یکى صحابه‏ى حضرت امیر (ع)، شخصیتى پارسا، متهجد و مجتهد بوده که از حضرت درخواست مى‏کند صفات متقین را، باز گوید و حضرت نیز با مقدماتى اجابت مى‏فرمایند.بیانات آن بزرگوار معروف است به «خطبه همام» و در نهج البلاغه (نسخه صبحى صالح، ص 303، خطبه 193) نقل شده است.روایت دیگرى در اصول کافى (1) از حضرت نقل شده که شبیه همان خطبه است امام به نظر ما به رغم نظر برخى که پنداشته‏اند : همان خطبه منقول در نهج البلاغه است، یا اگر دو واقعه و دو خطبه است مضامین آنها ادغام شده است و به دلیل تفاوتهاى فراوان متن و مضمون آنها، دو خطبه، یکى نیستند.

    ما در اینجا براى اتمام مباحث و تعمیم فائده، خطبه منقول در اصول کافى‏را شرح و بسط مى‏دهیم.

    امام صادق (ع) مى‏فرمایند: هنگامى که على (ع) خطبه مى‏خواندند، همام بلند شد و عرض کرد :

    [/صف لنا صفه المؤمن کأننا ننظر الیه/]

    براى ما توصیف بفرمایید مؤمن را، مانند آنکه او را مى‏بینیم.

    [/فقال: یا همام! المؤمن هو الکیس الفطن/]

    فرمودند اى همام! مؤمن زیرک و با هوش است.

    برخى «کیس» و «فطن» را به یک معنا گرفته‏اند و فطن را تأکید کیس دانسته‏اند.اما با مراجعه به کتب لغت، روشن مى‏شود میان این دو واژه تفاوت است.کیس در مقابل احمق است و به زیرکى خدادادى اطلاق مى‏شود.معنى روایت این مى‏شود که مؤمن عاقل و چیز فهم است.از این رو مى‏توان گفت کیاست به ادراک کلیات (عقل خدادادى)، و فطانت به هوشى که حاصل تجربه است (ادراک جزییات) اطلاق مى‏شود.یکى از دلایل اختلاف فطانت و کیاست روایتى از رسول الله (ص) است که نشان مى‏دهد فطن تأکید کیس نیست.

    [/قال رسول الله (ص) المؤمن کیس الفطن الحذر/] (2)

    مؤمن عاقل و چیز فهم و محتاط است.

    در روایتى دیگر، روایت همام به صورت تمثیلى پرداخته شده است: [/المؤمن لا یلسع من حجر مرتین/] (3)

    مؤمن از روى یک سنگ دوبار نمى‏لغزد و به زمین نمى‏خورد.

    متأسفانه در سابق، گاهى ساده‏لوحیها را علامت خوبى مى‏دانستند.کسى که صابون را از پنیر تشخیص نمى‏داد ستایش مى‏شد.در صورتى که بى‏شعورى هیچ گاه علامت خوبى نیست.به قول یکى از بزرگان (رضوان الله تعالى علیه)، این نوع مدحها ترویج نادانى است.در اینجا ذکر نکته‏اى ضرورى است که میان حیله زدن و حیله را درک کردن تفاوت است.یکى از بزرگان مى‏فرمود حقه نزن اما حقه را بفهم.چرا؟ چون مؤمن کیس و فطن و حذر است.یعنى، مؤمن هوشیار است و اوضاع را مى‏پاید.البته این کلمه (حذر) معانى متفاوت دنیوى و اخروى دارد.یکى از معانى آن هوشیارى مؤمن در نفروختن آخرت به دنیا است.از این روایت در مى‏یابیم که اسلام دین شعور است، حتى، در وصول به مقامات معنوى به کار انداختن شعور را شرط مى‏داند.در دنباله روایت على (ع) فرمودند:

    [/بشره فى وجهه و حزنه فى قلبه/]

    صورت مؤمن بشاش و باز است و حزنش در قلبش است.

    ما اصطلاحا مى‏گوییم طراوت وجه، روى باز و گشاده.

    شایان ذکر است که اندوههاى ما دو سنخ است.

    1.حزن در امور دنیوى، مانند مصیبت‏ها و گرفتاریهایى که براى انسان گاهى در دنیا پیدا میشود.مؤمنى که گرفتارى دنیوى برایش پیش آمده نبایددر روابط اجتماعى آن را بروز دهد .

    2.حزن در امور اخروى، مانند خوف از خدا.در این موارد هم، باید حزن در دل باشد و در قیافه و چهره منعکس نشود.

    مى‏گویند حضرت موسى (ع) براى مناجات به کوه طور مى‏رفت.در راه شخصى را دید که بلند صحبت مى‏کند، اظهار محبت مى‏کند، پیراهنش را چاک مى‏زند.وقتى به محل مناجات رسید حکایت حال او را با خدا باز گفت.خطاب رسید که اى موسى به او بگو نمى‏خواهد براى من سینه چاک کند، دلش را چاک بدهد تا ما در آن قرار بگیریم.

    البته غم و اندوه مؤمن با حزن اولیائش نسبتى مستقیم دارد.همان طور که نشاط او با فرح و شادى اولیائش نسبت دارد، چون دلهاى مؤمنان با یکدیگر مربوط است.

    در روایتى یکى از ائمه معصومین (ع) درباره شیعیان، فرموده‏اند:

    [/شیعتنا خلقوا من فاضل طینتنا یفرحون لفرحنا و یحزنون لحزننا/] (4)

    شیعیان ما از باقیمانده طینت ما آفریده شده‏اند.شادى آنها با شادى ما و حزنشان با حزن ما در ارتباط است.

    آن گاه که اولیاى ایشان اندوهناکند، شیعیان نیز اندوهگین‏اند و وقتى شادند، پیروانشان نیز مسرورند.

    [/اوسع شى‏ء صدرا/]

    مؤمن از روحى وسیع برخوردار است.برخى این جمله را به حلم تفسیر کرده‏اند.یعنى مؤمن اهل حلم است.برخى هم آن را به علم شرح کرده‏اند.البته تفسیر وسعت صدر به علم، بعید است.صدر همان روح است.روح مؤمن با ظرفیت است و در برابر مشکلاتى که براى خیلى‏ها تحمل ناپذیر است، مقاومت مى‏کند.در روایتى آمده است: [/ «قر کریم» /] یعنى روح مؤمن به قدرى با کرامت است که بسیارى از مشکلات و امور را نادیده مى‏گیرد.هاضمه‏اش در تحمل مشقات بسیار قوى است.مؤمن مانند آب جارى است که بر اثر تماس با نجاست، نجس نمى‏شود.بعضى مردم مانند آب قلیل هستند که بر اثر برخورد با اندکى نجاست، نجس مى‏شوند، برخى نیز مانند آب کر هستند که باید به قدرى نجاست در آن وارد شود که بو و طعم نجاست را بگیرند.اما مؤمن مانند آب جارى است که به منبعى عظیم از رودخانه یا دریا متصل است.آب جارى هرگز منفعل نمى‏شود .این روایت آنگاه که به مناسبتهاى اجتماعى کشانده شود آثار و برکات بسیار زیادى دارد .از این رو، مؤمن از گفتار بسیارى از جهال مى‏گذرد.و حلم به خرج مى‏دهد.

    [/و أذل شى‏ء نفسا/]

    هواهاى نفسانى در نزد مؤمن از هر چیز خوارتر است.

    مؤمن به دلیل احساس فرادستى که نسبت به هواهاى نفسانى دارد هرگز تسلیم آن نمى‏شود.

    [/زاجر عن کل فان حاض على کل حسن./]

    از هر آنچه فانى است باز مى‏دارد و در تحقق امور نیکو حریص است.

    مراد از «فانى» ، امور دنیوى است که به حال نفوس مضر است. «زاجر» هم‏اعم از زجر و بازدارندگى خود و دیگران است، این روایت در حقیقت، بیان دیگرى است از امر به معروف و نهى از منکر . «کل فان» تنها محرمات را در بر نمى‏گیرد، چه بسا امور مکروه و مباحى که ممکن است به جنبه‏هاى اخروى ضربه بزند، لااقل موجب تنزل مراتب شود.و مؤمن، خود و دیگران را از آنها باز مى‏دارد.

    [/لا حقود و لا حسود و لا وثاب و لا سباب و لا عیاب و لا مغتاب/]

    کینه‏ورز و حسود نیست، به مردم نمى‏پرد و دشنام نمى‏دهد، عیبجو و غیبت کننده نیست.

    «حقد» آن دشمنى است که در درون جاى مى‏گیرد.میان «حقد» و «عداوت» اختلاف است.معمولا «حقد» را به کینه ترجمه کرده‏اند.

    حسد صفت کسى است که آرزوى زوال نعمتى را از غیر دارد.به خلاف «غبطه» که خوب است و آن آرزوى داشتن کمالى است که در دیگرى هم هست و در فارسى به «رشک» تعبیر مى‏شود.

    «وثاب» به معنى پریدن و جستن است.یعنى مؤمن به دیگران پرخاش نمى‏کند.

    «عیاب» ، عیب جو را گویند و «مغتاب» ، غیبت کننده، معنى روایت این است که مؤمن اهل کینه، حسد، پرخاشگرى، فحاشى، عیب جویى و غیبت نیست.

    مبالغه در نفى

    براى فهم بیشتر این روایت ذکر نکته‏اى ضرورى است:

    چرا حقود و حسود و وثاب و سباب و عیاب را به صورت صیغه مبالغه مطرح فرموده‏اند؟ آیا مى‏خواهد فقط افراط در ناهنجاریها را از مؤمن نفى «کدح» به معناى سعى و کوشش است و در برخى لغت نامه‏ها «کدح» به معناى کسب آمده است.ولى کسب کردن مال براى خانواده از مصادیق کدح است.

    چرا سعى مؤمن از عسل شیرینتر است؟ چون تلاش مؤمن در دو جهت است: یکى جهت کوشش مؤمن براى تأمین معیشت خود یا کسانى است که با وى مربوطاند که این خود، عبادت است و مروت.وجه دوم، تلاش مؤمن مربوط به اعمالى است که در آخرت از آنها بهره‏مند مى‏شود.

    مؤمن از کوشش خود در هر دو جهت لذت مى‏برد.آن‏گاه که در مسیر تأمین معاش تلاش مى‏کند به دلیل فطرت انسانى از این که وسیله است تا دیگران با حمایت او به زندگى ادامه دهند، لذت مى‏برد، مانند پزشکى که از درمان بیماران خویش احساس لذت مى‏کند .

    در بعد معنوى هم وقتى به اوامر حق تعالى گردن مى‏نهد و دستورهاى الهى را اجرا مى‏کند، پیوند محبتى که میان او و محبوب است، شدیدتر مى‏شود و از این جهت لذتى وصف ناپذیر برایش حاصل مى‏گردد.او باور دارد که تلاشش به ملاقات حق مى‏انجامد.

    «یا ایها الانسان انک کادح الى ربک کدحا فملاقیه» (5)

    [/لا جشع و لا هلع/]

    نه حریص است و نه اسیر پوچى است.

    «جشع» ، کثرت حرص را گویند.حرص به این معنا است که شخصى در عین دارایى باز هم افزون طلبى مى‏کند و حال آنکه این تقاضا برایش مفیدنیست.شدت حرص در جایى است که شخص نصیب خود را گرفته است و طمع در مال غیر دارد.

    «هلوع» به معناى کسى است که توان تحمل در برابر هواهاى نفسانى را ندارد.به تعبیر من آدم پوچى است.چنین شخصى ناشکیباست.اهل جزع و فزع است.بنابر این جشع و هلع، حالت کسى است که حریص است و بى صبر.

    [/و لا عنف و لا صلف/]

    درشت گفتار و کم ظرفیت نیست.

    خداوند پیامبرش را نصیحت مى‏کند که در برخوردهاى اجتماعى غلیظ و درشت نباشد.زیرا خشونت نظام اجتماعى را از هم مى‏گسلد.درشتى در گفتار و کردار دریچه‏اى است به سوى بى ایمانى .در این باره روایت جالبى از سلمان (ره) روایت شده است.

    [/قال اذا اراد الله عز و جل هلاک عبد نزع منه الحیاء/]

    آنگاه که خداوند اراده هلاک بنده‏اى را داشته باشد، ابتدا حیایش را اخذ مى‏کند.

    [/فاذا نزع منه الحیاء لم تلقه الا خائنا مخونا/]

    آنگاه که حیا از او رخت بربست، تبدیل به آدم خائنى مى‏شود.

    [/و ان کان خائنا مخونا نزع منه الامانه /]

    وقتى خائن شد، امانت از او سلب مى‏شود.

    یعنى روحیه امانت دارى را از دست مى‏دهد و به امانات الهى خیانت مى‏کند.در اینجاست که توحید و ولایتش در خطر نابودى قرار مى‏گیرد. [/فاذا نزعت منه الامانه لم تلقه الا فظا غلیظا/]

    وقتى امانت از او گرفته شد، آنگاه او را آدم درشت و خشنى خواهى دید.

    [/فاذا کان فظا غلیظا نزعت منه ربقه الایمان/]

    وقتى خشن و غلیظ شد، ایمان از او برداشته مى‏شود.

    [/فاذا نزعت منه رقه الایمان لم تلقه الا شیطانا ملعونا/] (6)

    پس هنگامى که ایمان از او گرفته شد، به شیطان ملعونى بدل خواهد شد.

    [/و لا متکلف و لا متعمق/]

    اهل تکلف نیست و در چیزى که به او مربوط نیست فرو نمى‏رود.

    تکلف از کلفت به معنى مشقت است.مؤمن در روابط اجتماعى به مقدار توانى که دارد عمل مى‏کند و خود را به مشقت نمى‏افکند.از آن طرف، در معاشرت با دیگران کارها و سخنان مؤمنان را زیر ذره‏بین نمى‏گذارد و در آن عمیق نمى‏شود.در نگرش به افکار و اعمال خود نیز متعارف و متعادل است.

    [/جمیل المنازعه /]

    منازعه‏اش زیباست. 

  • فهرست و منابع تحقیق مقاله علائم مؤمن در کلام على (ع)

    فهرست:

    ندارد.
     

    منبع:

    ندارد.

ثبت سفارش
عنوان محصول
قیمت