جاین ها، یکی دیگر از اقلیت های هند
برای اثبات این ادعا برای خودم سری به نیایشگاه جاین دهارما معروف به جاینیزم زدم که از قدیمیترین کیشهای بشری است. جاینها پیرو 24 جاین یا فاتح هستند. آخرین فاتح این کیش با نام ماهاویرا در س ده ششم پیش از میلاد مسیح زندگی میکرده است. یکی از ویژگی های مذهب جاینیسم این است که پیروان آن به پیامدهای فوری و آنی رفتارشان باور دارند. نه اینکه اول چند کیسه گناه و ثواب را جمع کنی و بعد به بهشت یا دوزخ واصل شوی. نشان چلیپای شکسته به ریشههای آریایی این کیش اشاره می کند.
یک جاین در حال پوشاندن پیکر بت خود
وقتی وارد معبد جاینیزم شدم، دو مرد سفید پوش اول یک زنگوله آویزان را زدند و بعد وارد اتاقک مشبک یکی از خداهایشان شدند و با یک پارچه سفید رو و پیکر بت را پوشاندند. یک خانم میانسالی بیرون اتاقک و روی صندلی لم داده بود و غرق مطالعه کتابچهای بود. چند نفر دیگر هم آمدند و زنگوله را زدند و در برابر بتها نیایش کردند و رفتند.
معبد جاینیزم به معابد هندو شباهت دارد و شیوه نیایش آنها به نظر همسان میآید، ولی البته افراد آگاهتر موارد گوناگون تفاوت در نیایش جاینها و هندوها را بر خواهند شمرد.
تعداد جاینها در هند به مراتب بیشتر از پارسیهاست. حدود 5/4 میلیون نفر، ولی باز هم جزو اقلیتهای مذهبی به شمار میآیند.
صحبت های یک هندو از پارسی ها
پارسیهای هند با جمعیتی بیشتر از 90هزار تن از کوچکترین جماعتهای مذهبی هندوستان هستند. رشد معکوس جمعیت پارسیهای هند می تواند روزی منجر به نابودی کیش زرتشتی در هند شود. دلیل آن هم انتقال پارسی های سنت گرا به پاک نگه داشتن خونشان است که در نتیجه ازدواج یک زرتشتی با غیر زرتشتی جزو اعمال ناشایست محسوب میشود و در صورت وقوع آن ازدواج فرد زرتشتی از سوی جماعت پارسیها طرد میشود و فرزندانش هم از سوی آنها زرتشتی حساب نمیشوند.
واسودو، راه بلد جدید من در مومبای هم این اطلاعات را داشت. در حالیکه من را با خودرو فیات خود به سمت برج خاموشی یا دخمههای زرتشتی میبرد، داستان زرتشتیها را برای من تعریف میکرد و با تاسف سر تکان می داد که این اقلیت معتبر و بسیار با نفوذ هندوستان در حال کوچک تر شدن است.
این پله ها به برج خاموشی منتهی می شوند
برج خاموشی میان انبوه درختان "باغ معلق" مومبای پنهان بود.
واسودو در مورد برج خاموشی گفت که وقتی پیکر بیجان را درون دخمه میگذارند، لاشهخورها را از قفس رها می کنند تا جسد را از روی آن پاک کنند. با صنعتی شدن شهر مومبای تعداد لاشخورهای آزاد در فضای شهر کم شده است. از این رو زرتشتیها مجبورند تعدادی لاشخور را در قفسها نگه دارند و موقع ضرورت از آنها کار بگیرند.
واسودو در مورد پارسیها با احترام صحبت میکرد و از اینکه چگونه یک اقلیت کوچک مذهبی بیشترین سهم را در آبادانی کشور داشته است و اینکه در میان پارسیهای هند حتی یک فرد فقیر را نمی توان دید. چون جامعه پارسی ها بسیار منسجم است و اعضای آن از یکدیگر حمایت میکنند.
عکس این کودکان را در حوالی شهر جیپور گرفته بودم. اما این صحنه را در مومبای هم به وفور می توان دید
در اثنای صحبت ما، دو کودک ژولیده مو و ژنده پوش نزدیکمان آمدند و پول خواستند. بعد از اینکه کودکان از ما دور شدند واسودو گفت:
"پدر و مادر این کودکان غالبا مشروب می خ ورند و بچههایشان را به گدایی وا می دارند. بعد پول را از بچهها میگیرند و از زندگی به شیوه خودشان لذت میبرند. یعنی در واقع، پدر با بچه هایش بیزنس می کند. آنها را می فرستد که گدایی کنند و برایش پول بیاورند. از این رو در خیابانها کودکان کوچک را می توان دید که گدایی می کنند، روزنامه و کتاب و گل میفروشند، دولت هم در این زمینه هیچ کاری انجام نمی دهد. در کشورهای دیگر تحصیل برای کودکان اجباری است، اما در هند مدرسه و تحصیل به خانواده ها بستگی دارد.
گذر گازرهای مومبای
به منطقهی گازرها یا رختشوهای مومبای رسیدیم. اگر من لباسم را به ماموران هتل داده بودم که بشویند، به احتمال قریب به یقین الان اینجا بود. در منطقه گازرها که منطقه بزرگی است با کوچه پس کوچههای مارپیچ، با صدها حوضک رختشویی، با هزاران لباسی که در دست گازرها فشرده می شود و به سنگ رختشویی زده میشود و صابون می خورد و صاف می شود و در طناب آویزان میشود و خشک می شود و به صاحبش بر میگردد.
بخشی از محله گازرها
واسودو میگفت، محله گازرها متعلق به هیچ شرکتی نیست. اینجا خانواده ها کار می کنند و هر کدام قرارداد خودشان را دارند. آنها به جاهای مختلف می روند و لباسهای کثیف را جمع آوری می کنند، اینجا میآورند و میشویند. از او پرسیدم که اگر من لباسم را به شستن بدهم، میان این همه لباس جورواجور گم نمی شود؟ می گوید:
"هر لباسی نشانه خاص خودش را دارد که در جای دیگر تکرار نمی شود و آن نشان برای همیشه روی آستر لباس میماند، از این رو لباست هرگز گم نمیشود یا با لباسهای دیگر قاطی نمیشود. آب محلی از این لوله بزرگ میآید و خانواده های رختشور، هر کدام خودشان پول آب را می دهند. همانطور که می بینید فقط مردها هستند که رختشویی میکنند، چون این یک کار شاقه است و زنها از پس آن بر نمیآیند. بعضا دمای هوا 40 درجه یا بیشتر از آن میشود و کار واقعا طاقت فرسا میشود."
از واسودو پرسیدم که حق الزحمه این گازرها چند است؟ میگوید، بستگی به لباس و کار رختشور دارد و هرکسی به صلاحدید خودش حقش را می دهد، ولی معمولا برای یک جفت لباس 10 روپیه می گیرند و برای یک پیراهن یا یک شلوار، 5 روپیه.
مردهای جوان گازر، بدون آنکه کارشان را متوقف کنند، از زیر ابرو به ما نگاه می کردند و شاید میکوشیدند دریابند که راهبلد در باره آنها چه می گوید. مسلما اگر آنها هم زبان انگلیسی بلد بودند، حالا جایشان اینجا نبود.
واسودو میگوید که همه این خانوادهها متعلق به طبقه های پست چانار و هاریجن هستند و از قدیمالایام کارشان رختشویی بوده است. پرسیدم، اگر این آدمها بخواهند دنبال کار دیگری بروند اجازه دارند؟ گفت:
"اینها میتوانند بروند و درس بخوانند و هر کار دیگری کنند. حتی می توانند رئیس جمهور هند شوند و مانعی در کار نیست. این حقوق را الان همه طبقات دارند. ولی چون کار دیگری پیدا نمیکنند، تنها راه تامین معاش برای آنها همین شغل گازری است."
بعدا شنیدم که خانوادههای سنتی که اعتقاد دارند این شغلشان توسط خدا بر پیشانیشان نوشته شده، افرادی را که سراغ شغلهای دیگر می روند، طرد میکنند و آنها را گمراه می خوانند.
دیگر دیدنی های شهر
یکی از زیباترین منظرههای مومبای، مارین درایو یا گذرگاه دریایی است که همانطور که از نامش برمیآید، یک جادهی اریب در کناره دریای عرب است. اگر در دریا باشید، میتوانید افق شهر مومبای را با آسمان خراشها و خانههای محقرش به خوبی ببینید.
تکه ای از منحنی مارین درایو
واسودو می گفت: "در دوره سلطنت بریتانیاییها نام این جاده، گردنبند ملکه بود. در ساعات شب وقتی چراغها روشن میشود، این جاده شکل یک سینهریز مزین با جواهر را دارد. در حاشیه این جاده منطقه مالابار هیل واقع است که از گرانترین محلههای مومبای است و همه ساختمانهایش مسکونی است. در یک گوشه از این منطقه شهردار مومبای زندگی میکند و در کنار آن خانه دیگری هست که در گذشته خانه محمد علی جناح، بنیادگذار و اولین نخست وزیر پاکستان بود. الان دیگر کسی اجازه ورود به آن ساختمان را ندارد."
از واسودو پرسیدم، درباره محمد علی جناح چه فکر میکند؟ او با بیمیلی گفت:
"هیچی، او یک رهبر مسلمان و پاکستان بود و پاکستان از جمله رقبای هند است و این خصومت را جناح برانگیخت."
او سپس بلافاصله موضوع را عوض کرد و به دو استادیوم اشاره کرد که از فراز تپهای که ما رویش ایستاده بودیم، بخوبی میشد هر دو را دید. یکی 25 هزار و دومی 45 هزار جای نشست دارد. ورزش ملی هندیها هاکی روی چمن است، اما محبوبترین بازی، کریکت است. آن هم بدلیل نفوذ انگلیسیها.
واسودو ادامه داد: "این برج بغلی، برج هیلتون است که به آن هتل اودرای هم میگویند. آن یک هتل پنج ستاره معروف است. مایکل جکسون که مومبای آمده بود، در همین هتل بود."
ماجراهای مومبای در همین جا تمام نمیشود، چون صحبت از بزرگترین شهر شبه قاره است. پس دوباره بر می گردیم. تا هفته آینده نمسته و بدرود.
خدا در ادیان هندى
دروداها )Vedas( که شاید بتوان گفت قدیمى ترین و کهن ترین متون دینى (900 سال قبل از میلاد) مى باشند. از خدایان سخن رفته است. گفتنى است که در متون و دائى خدایان
با قواى طبیعى همسان گرفته شده اند. در ریگ ودا )Rigveda( که یکى از مهم ترین بخش هاى وداهاست خدایان داراى سلسله مراتب و درجات مختلفى معرفى شده اند. مقتدرترین خدا ایندرا )Indra( است که پادشاه خدایان خوانده شده است.(29)
به گفته محققان نوعى شکاکیت در مورد وجود خدا در همه متون هندى به چشم مى خورد. در اوپانیشادها )Upanisads( از خداى «برهمن» و «ایشوارا» خداى یگانه )Isvara( سخن رفته است. طبق این متون، برهما )Brahma( یا خداى خالق، خدایى است فوق صفات که جز از طریق سلب او را نمى توان شناخت.(30)