دکتر سید سلمان صفوی رئیس آکادمی مطالعات ایرانی لندن در یادداشت ذیل به بررسی جایگاه پنج رهبر قدرتمند جهان طی سه دهه آخر قرن بیستم در منطقه استراتژیک خاورمیانه پرداخته و شخصیت و منش امام خمینی(ره) را در میان آنها بررسی کرده است.
دکتر سید سلمان صفوی رئیس آکادمی مطالعات ایرانی لندن در یادداشت ذیل به بررسی جایگاه پنج رهبر قدرتمند جهان طی سه دهه آخر قرن بیستم در منطقه استراتژیک خاورمیانه پرداخته و شخصیت و منش امام خمینی(ره) را در میان آنها بررسی کرده است.
در سه دهه آخر قرن بیستم در منطقه استراتژیک خاورمیانه پنج رهبر قدرتمند آمدند و رفتند. شاه در ایران ، انورسادات در مصر، حافظ اسد در سوریه ، صدام حسین درعراق و امام خمینی در ایران. سبک آمدن و رفتن آنها عبرتی است برای همه رهبران سیاسی جهان. شاه توسط انگلیسیها در ایران منصوب شد و با نوکری انگلیسیها و سپس آمریکائیها شاهی نمود و آن وقت که ملت ایران قیام کرد واو را اخراج نمود، اربابان آمریکائی و انگلیسی او هیچ کاری برای دوام قدرت او نتوانستند انجام دهند و شاه آواره جهان شد و آمریکائیها حتی برای معالجه آن بدبخت با وی همکاری ننمودند، زیرا تاریخ مصرف شاه تمام شده بود .
شاه بییاری ملت با قدرت اجنبی، بر قدرت نشست و با قیام ملت از سریرقدرت پائین کشیده شد و ذلیلانه از ایران اخراج شد . میلیونها ایرانی اخراج شاه را بدرقه کردند و در فرار او شادمانی کردند. سادات پس از مرگ جمالعبدالناصر به حکومت، در غیاب رأی ملت رسید و سپس برای استمرار حکومت خود با دشمنان ملت مصر و اسلام، اسرائیل و آمریکا سازش کرد و اسرائیل را بدون اجازهٔ ملت بزرگ مصر به رسمیت شناخت، در نتیجه نماینده ملت غیور مسلمان مصر او را هلاک کرد.
ملت مصر با گلوله قهرآمیز خود، سادات را بدرقه نمودند ، "ولکل فرعون موسی" . حافظ اسد در سوریه با کودتا آمد اما به آرمانهای ضد صهیونیستی ملت عرب وفادار ماند و لذا با عزّت رفت. صدام حسین با تکیه بر حزب بعث و ارتش سرکوبگر بعثی و شبکه جاسوسی مخوف بعث، سالها بر ملت عراق حکومت کرد و به نمایندگی آمریکا و رژیمهای ارتجاعی عرب به انقلاب اسلامی ایران حمله نمود. وی در نوکری قدرتهای جهانی و ارتجاع منطقه وحشیگریهای بیشمار نمود. امّا، سرانجام او را از سوراخی بیرون کشیدند و ملت عراق او را اعدام نمود.
امّا، امام خمینی پس ازسالها تبعید با استقبال میلیونها ایرانی به آغوش وطن و ملت، قهرمانانه بازگشت در حالیکه هنوز رژیم شاه پابرجا بود و هایزر و آمریکائیها در ایران بودند.امّا ده روز پس از آمدن او که به دعوت ملت ایران بود رژیم ۲۵۰۰ ساله شاهنشاهی بدست خلق قهرمان در ایران سرنگون شد.
"جاءالحق و ذهقالباطل" امام خمینی ده سال در ایران رهبری نمود او سلطنت نکرد بلکه خادمی ملت را نمود. او بردستکارگران، بسیجیها و طبقات رنجبر و مستضعف ایران بوسه زد و ملت ایران را احیاء نمود. او در زمان حکومت رژیم شاه گفت که، خمینی با کمک ملت ایران حکومت تعیین میکند . او گفت: که ملت در رأس امور است .
او نگفت که من سلطانم ، او نگفت که من سایه خدا هستم .او نگفت که من نماینده خدا بر زمینم . او نگفت که من منصوب خدا و امام زمان هستم . او گفت : من خادم ملت ایران هستم. او حکومت کرد بر قلب میلیونها ایرانی ، علیرغم توطئهها و کودتاها و طرحهای براندازی همه قدرتهای جهانی، با تکیه بر ملت ایران، انقلاب اسلامی ایران را رهبری نمود. او با استقبال میلیونها ایرانی به مام وطن بازگشت و با بدرقه و آه و اشک و عزای عمومی میلیونها ایرانی که چندین برابر جمعیت استقبال کننده بودند به ملکوت اعلی پرواز کرد. چون او از ملت بود و با ملت بود و برای ملت بود .
منبع قدرت او، قدرتهای جهانی ارتش و سازمان اطلاعات و امنیت نبود ، بلکه اراده و خواست ملت ایران بود . "فاعنبرو ا یا اولی الابصار". او با خدا و ملت ایران بیعت نمود . دستی در دست خدا و دستی در دست عیالالله نه دستی در دست قدرتهای اجنبی. لذا با افتخار و سربلندی آمد و با شکوه و عظمت بیشتر رفت. او در تاریخ اسلام و ایران ماندگارشد. وستارهای شد درخشان بر تارک افتخارات اسلام عزیز و ایران سربلند .
بیشک تا ابد نام امام خمینی به نیکی و بزرگی درقلبهای ملت ایران زنده است. یادش و راهش همیشه مستدام باد. زندهباد ایران اسلامی ، پاینده باد نام امام خمینی.
سخنان برگزیده امام
از سخنان امام(ع)در مورد آفرینش آسمان و زمین و آدم که در آن ذکر حج نیزآمده است.
«در این خطبه از ستایش خداوند،آفرینش جهان،فرشتگان،و گزینش انبیاء،بعثتپیامبر(ص) و از قرآن و احکام شرع سخن به میان آمده است».
هرگز کنه ذاتش درک نشود:
ستایش مخصوص خداوندى است که ستایشگران از مدحش عاجزند[1]و حسابگرانزبردست نعمتهایش را احصاء نتوانند کرد،و کوشش کنندگان هر چند خویش را خستهکنند حقش را ادا نتوانند نمود،هم او است که افکار بلند ژرف اندیش،کنه ذاتش رادرک نکنند[2].و غواصان دریاى علوم و دانشها،دستشان را از پى بردن به کمال هستیشکوتاه گردد،یعنى آنکس که براى صفاتش حدى نیست و اوصاف کمالش را توصیفنتوان کرد،و براى ذاتش وقتى معین،و سرآمدى مشخص نتوان تعیین نمود،مخلوقاترا با قدرتش آفرید،بادها را با رحمتش به حرکت آورد،و اضطراب و لرزش زمینرا به وسیله کوهها،آرامش بخشید.[3]و[4]
نخست شناسائى خدا:
سرآغاز دین معرفت او است،[5]و کمال معرفتش تصدیق ذات او،و کمال تصدیقذاتش توحید و شهادت بر یگانگى او است،و کمال توحید و شهادت بر یگانگیش اخلاصاست،و کمال اخلاصش آن است که وى را از صفات ممکنات پیراسته دارند،چه اینکههر صفتى گواهى مىدهد که غیر از صفت موصوف است و هر موصوفى شهادت مىدهد کهغیر از صفت است، آنکس که خداى را(به صفات ممکنات)توصیف کند وى را به چیزىمقرون دانسته،و آن کس که وى را مقرون به چیزى قرار دهد،تعدد در ذات او قائل شده،و هر کس تعدد در ذات او قائل شود،اجزائى براى او تصور کرده،و هر کس اجزائى براىاو قائل شود وى را نشناخته است. و کسى که او را نشناسد،[6]به سوى او اشاره مىکند،و هر کس به سویش اشاره کند،برایش حدى تعیین کرده،و آن که او را محدود بداند،وى را به شمارش آورده،و آن کسکه بگوید خدا در کجا است؟وى را در ضمن چیزى تصور کرده،و هر کس بپرسد بر روىچه قرار دارد؟جائى را از او خالى دانسته،همواره بوده است و از چیزى به وجود نیامده،و وجودى است که سابقه عدم براى او نیست،با همه چیز هست اما نه اینکه قرین آن باشد،[7]و مغایر با همه چیز است، اما نه اینکه از آن بیگانه و جدا باشد،انجام دهنده است،اما نه به آن معنى که حرکات و ابزارى داشته باشد،بینا استحتى در آن زمانى که موجودقابل رؤیتى وجود نداشت،تنها است زیرا کسى وجود نداشته تا به او انس گیرد،و از فقدانشترسان و ناراحتشود.
آفرینش جهان:
خلق را ایجاد نمود و بدون نیاز به اندیشه،و فکر و استفاده از تجربه،آفرینش راآغاز کرد،و بىآنکه حرکتى ایجاد کند و تصمیم آمیخته با اضطرابى در او راه داشته باشد،جهان را ایجاد نمود،پدید آمدن هر یک از موجودات را بوقت مناسب خود موکول ساختو در میان موجودات،با طبایع متضاد هماهنگى برقرار نمود،[8]و در هر کدام،طبیعتو غریزه مخصوص به خودشان آفرید،و آن غرائز را ملازم و همراه آنها گردانید،او پیشاز آنکه آنها را بیافریند،از تمام جزئیات و جوانب آنها آگاه بود،و به حدود و پایان آنهااحاطه داشت،و به اسرار درون و برون آنها آشنا بود.پس از آن خداوند طبقات جو را ازهم گشود،[9]و اطراف آن را باز کرد و فضاهاى خالى ایجاد نمود،و در آن آبى کهامواج متلاطم آن روى هم مىغلطید،جارى ساخت، و آن را بر پشتبادى شدید،و طوفانىکوبنده حمل نمود،پس از آن باد را به باز گرداندن آن فرمان داد،و بر نگهداریش آن رامسلط ساخت،و به حدى که باید،مقرون نمود،فضاى خالى در زیر آن گشوده و آب دربالاى آن در حرکتبود،سپس خداوند طوفانى برانگیخت که جز متلاطم ساختن آن آب کاردیگرى نداشت،و بطور مداوم امواج آب را در هم مىکوبید، طوفان بشدت مىوزید،و از نقطهاى دور سرچشمه مىگرفتبعد از آن به آن فرمان داد تا آبهاى متراکم و امواج عظیم آب رابر هم زند،و امواج این دریاها را به هر سو بفرستد،پس آن را همانند مشکى به هم زد.و با همان شدت که در فضا مىوزید بر امواج آب نیز حملهور شد،از اولش برمىداشت وبه آخرش فرو مىریخت،و قسمتهاى ساکن آب را به امواج متحرک مىپیوست،آبها روىهم انباشته شدند،و همچون قله کوه بالا آمدند،و امواج روى آب کفهائى بیرون فرستادو آن را در هواى باز و جوى وسیع بالا برد،و از آن هفت آسمان را پدید آورد، آسمانپائین را همچون موج مهار شده،و آسمان برترین را همچون سقفى محفوظ و بلند قرارداد،بدون اینکه نیاز به ستونى براى نگهدارى آن باشد،و نه میخهائى که آن را به بندد، سپس آسمان پائین را به وسیله کواکب و نور ستارگان درخشان زینتبخشید و در آنچراغى روشنى بخش و ماهى نور افشان به جریان انداخت،که در مدارى متحرک و صفحهاىجنبنده بگردند.[10]