تأملی در آرای دکتر بهشتی
شریف لکزایی
آیتالله دکتر سید محمد حسینی بهشتى در یکى از سخنرانىهاى بسیار مهم خود درباره آزادی به بحثى جامعه شناختى در باب حضور استبداد در جامعه و غیبت آزادى از جامعه اشاره مىکند. وى به این پرسش که آیا با نفى استبداد و ساقط کردن فرد یا افراد مستبد مىتوان به آزادى دست یافت، پاسخ منفى مىدهد. یکى از دلایل بهشتى این است که هیچ ملازمهاى میان نفى نظام و فضای استبدادی و براندازی فرد یا افراد مستبد و پیدایش، تحقق و نهادینه سازی آزادى متصور نیست؛ در یک جامعه استبدادزده، برکنار کردن فرد یا افراد مستبد و براندازی نظام سیاسی استبدادی، تنها یکى از شرایط تحقق آزادى است و نه تمام آن. آنچه مىبایست بر آن تأکید نمود و سعى در برقرار نمودن آن داشت این است که وضعیت جامعه به گونهاى پیش برود که خود به خود شرایط براى پیدایش و نهادینگى آزادى مهیا گردد.
در واقع آیتالله بهشتى بر این باور است که استبداد بیش از آن که تحمیل کردنى باشد، پذیرفتنى است. از این رو مىبایست شرایطى در پیش گرفته شود که آزادى در جامعه به گونه واقعى تحقق یابد و استبداد رخت بربندد. از آنجا که خود مردم سهم اساسى در ایجاد و بقاى استبداد ایفا مىکنند، مىبایست به براندازى آن نیز اقدام نمایند تا به تدریج روابط، فرهنگ، طرز تفکر و خلق و خوی استبدادى ریشه کن شود و جامعه براى رسیدن به آزادى واقعى آماده گردد.
بهشتى بهطور قطع سقوط نظام استبدادى را براى دست یابى به آزادى لازم مىداند و نه کافى. از این رو معتقد است: «روابط اجتماعى و تربیت روحى افراد باید به گونهاى درآید که آزادى در جامعه بهطور طبیعى تحقق و فعلیت یابد، زیرا آزادى یک مفهوم انتزاعى نیست تا جامعه بدان نایل شود، بلکه واقعیتى است برون آمده از شرایط و واقعیتهاى زنده موجود جامعه.»
به رغم بحثهای بسیار مهمی که در حوزه عمومی و به ویژه مسأله آزادی از آیتالله بهشتی به یادگار مانده است، متأسفانه برخلاف آثار، آرا و اندیشههای بزرگانی همانند آیت الله مطهری، که در طول سالهای پس از انقلاب به عنوان مبانی نظری نظام جمهوری اسلامی مورد استفاده و تأکید قرار گرفته، آرا و اندیشه بهشتی کمتر مورد توجه و تأمل و مبنای عمل قرار گرفته و به نوعی از اندیشه ایشان غفلت شده است.
واقعیت این است که اندیشه دکتر بهشتی به خصوص درباره آزادی و نیز مسأله تربیت طی این سالها در محاق فرو رفته است. اگر بر این اندیشه نیز چونان سایر اندیشههای مطرح تأکید و به جامعه شناسانده میشد، شاید جامعه ما در برخورد با پدیدههای گوناگون فکری و علمی از وضعیت مطلوب و مناسبتری برخودار میبود و آزادی و تربیت به سمت نهادینه شدن میگرایید. این اشاره بدین معنا است که نه مسأله آزادی به گونه مطلوبی حل و نهادینه شده و نه الگوی تربیتی مناسبی در جامعه تأکید و ترویج شده است.
به باور نگارنده، محور و بنیان اندیشه آیت الله بهشتی، آزادی است و حتی شاید بتوان ایشان را اندیشمند آزادی به شمار آورد. وی در این زمینه میگوید: «بزرگ ترین شعار اسلام آزادی است. شاید من کم تر بحثی را داشته ام که روی آزادی و ارج آن در اسلام تکیه نکرده باشم. اسلام دین آزادگان و احرار است. از دید اسلام انسان تا آزاد نباشد انسان نمی ماند.»
پرسش و مدعا
صرف نظر از دلایل توجه اندک به مباحث دکتر بهشتی، از منظر بحث حاضر، آزادی را صرفاً نباید با توجه به کارکرد سیاسی آن مورد تحلیل و بررسی قرار داد، بلکه آزادی میتواند در بسیاری از امور و از جمله مسأله تربیت و برخورداری از شیوه و الگوی مطلوب تربیتی در جامعه تأثیر گذار باشد. اما آزادی مورد نظر ایشان، با تربیت چه نوع ارتباطی دارد؟ چه نقشی در تربیت ایفا میکند؟ و چگونه در جامعه تحقق مییابد؟
چنان که میدانیم از سوی اندیشمندان مسلمان کمتر بر روی این موضوع، یعنی تحقق و نهادینه ساختن آزادی و تأثیر آزادی بر مسأله تربیت و چگونگی ارتباط آزادی با تربیت، پژوهشی صورت گرفته است. در مقابل آیت الله بهشتی به خوبی به این هر دو بحث توجه داشته و مباحث مهمی را طرح کرده است. برای مثال وقتی ایشان میگوید جامعه باید به سمتی برود که آزادی در درون آن رشد کند، نهادینه شود و به لایههای بالایی، یعنی سیاست و تصمیم گیری سیاسی، برسد، هم به اهمیت آزادی، هم به چگونگی شکل گیری آزادی و هم به مسائل تربیتی در جامعه اشاره میکند. به باور بهشتی نظام سیاسی نمی تواند به مردم و جامعه آزادی بدهد یا آزادی را بر فرد و یا جامعه تحمیل کند، بلکه در نگاه ایشان، جامعه میباید بتواند آزادی را وارد نظام سیاسی کند. نکته محوری مباحث ایشان در زمینه رابطه آزادی و تربیت نیز در همین جا شکل میگیرد.
علاوه بر این آیتالله بهشتی معتقد است، ابهام در مفهوم آزادی باعث سرگردانی مردم و نیز سرگردانی حاکمان میشود. باید آشکار شود که آزادی چیست و قلمرو و نقاط مثبت و منفی آن کجا است. انسان وقتی میتواند قید و بند و اسارتی را احساس کند که نسبت به آن آگاهی و شناخت داشته باشد و بخواهد از قید و بند و اسارت رهایی یابد.
به هر حال نگاه به مسأله آزادی و تربیت، ناشی از یک مسأله ذهنی و مفهومی است که خود نشان گر وجود بحران در جامعه ما است. پرسش ناشی از بحران این است که چگونه میتوان شیوه تربیتی مطلوب و مناسبی را در جامعه ایجاد نمود؟ از سوی دیگر، آزادی و تربیت، چه نسبت و رابطهای با یکدیگر دارند و چگونه آزادی در مسأله تربیت تأثیر گذارده و نقش آفرینی میکند؟ پرسش در هر دو سطح، به وجود بحران در جامعه اشاره دارد. صرف طرح چنین پرسشی نیز نشان دهنده بحرانهای عمیق فکری و فلسفی، جامعهشناختی و روانشناختی در جامعه ما است که در غیبت یک نظام فلسفی پویا و پایا رخ نموده است.
نوشته حاضر، ضمن طرح پرسشهای مذکور، به تأمل در آرای آیتالله دکتر سید محمد حسینی بهشتی میپردازد که هم نگاه بنیادین و فیلسوفانه به مسائل مورد ابتلای جامعه داشته است و هم از نگاه جامعهشناسانه و روانشناسانه غافل نبوده و هر سه سطح بحث را مورد توجه و نظر قرار داده است. از این رو در بحث آزادی ضمن اشاره به بنیادهای عمیق فلسفی و ارائه مفهومی پویا و کارآمد از آزادی، به بحث نهادینه شدن آزادی نیز رویکردی جامعهشناسانه دارد و توصیهها و تجویزهای جامعهشناسانه ارائه میکند. از سوی دیگر به بحثی اساسیتر از جامعه، یعنی روان آدمی نیز توجه دارد و سویههای روانشناسانه و تربیتی خاصی را که ملهم از نظام تربیتی دینی و تجارب بشری است پیشنهاد مینماید.
مایلم خاطر نشان کنم که نوشته حاضر وجود دو مشکل را، که اندیشمند مورد بحث درباره آن مباحثی دارد، در جامعه مفروض میگیرد. با وجود این مفروض به سمتی حرکت میکند که پاسخها و راه حلهای اندیشمند را در اینباره جویا شود. جامعه ما هم در تحقق و نهادینه ساختن آزادی و هم در الگوی تربیتی دارای مشکل و بحران و دغدغه است. بهشتی، این مشکل و بحران را به درستی دریافته و در طی بحثهای خود در پی ارائه راه حل برای چنین بحران و پاسخ به چنین مشکلی بوده است.
مطابق برخی دیدگاهها، اگر اندیشه سیاسی پاسخ به بحرانهای یک جامعه تلقی شود، میتوان اندیشه یک اندیشمند را در راستای نظریه بحران مورد مطالعه و سنجش قرار داد و به دنبال پاسخهای هر متفکری نسبت به بحرانهای زمانه اش بود. مفروض روشی مقاله حاضر مبتنی بر نظریه بحران است و این که آیت الله بهشتی در پی پاسخ به بحران موجود در جامعه خود و حل آن بوده است. از این منظر باید گفت، کمتر متفکری را میتوان یافت که بدون مسأله، بحران و دغدغه فکری باشد و اندیشه اش در راستای پاسخ به پرسشها و بحرانهای زمانه اش سامان نیافته باشد.
در این زمینه گرچه برخی از مباحث ایشان در قبل از پیروزی انقلاب و برخی نیز پس از پیروزی انقلاب بوده، اما مشکلات مفهومی و فلسفی در باب آزادی از یک سوی و مشکلات جامعهشناختی و روانشناختی از سوی دیگر به قوت خود باقی است. مشکلی که در این یکصد سال اخیر و پس از نهضت ناتمام مشروطیت به وجود آمده است و به نوعی در یک مقطع میبایست به سمت حل شدن حرکت نماید.