پایان نامه بحث تعامل زبان ها با یکدیگر و تاثیر هر یک در دیگری

تعداد صفحات: 267 فرمت فایل: word کد فایل: 10003210
سال: 1387 مقطع: مشخص نشده دسته بندی: پایان نامه معارف اسلامی و الهیات
قیمت قدیم:۳۳,۳۰۰ تومان
قیمت: ۳۱,۲۰۰ تومان
دانلود فایل
  • خلاصه
  • فهرست و منابع
  • خلاصه پایان نامه بحث تعامل زبان ها با یکدیگر و تاثیر هر یک در دیگری

    ‍ چکیده

      بحث تعامل زبان ها با یکدیگر و تاثیر هر یک در دیگری، بحث اساسی فرهنگی و موضوع محققانه ای در زبان شناسی و تاریخ  زبان است . پیوستگی زبان عربی به ویژه در بخش واژگان و مفردات و برخی امثال با زبان فارسی و نزدیکی معنوی آن با فرهنگ ایرانیان، آن چنان است که انگیزه های این فکر را فراهم کرده است که زبان عربی زبان دوم مادری ایرانیان است و لازم به ذکر است که اغلب مثل ها ریشه در ویزگی های قومی ، فرهنگی ، مذهبی ، اخلاقی ، اوضاع جغرافیایی و سیاسی جوامع ، آداب و رسوم ، اندیشه ها و نگرش های اقوام و در کل در بردارنده ی شئون مختلف زندگی گذشتگان دارد.

     

    وازگان کلیدی :

    ضرب المثل – کاربرد – ریشه – معادل فارسی

     

     

    مقدمه

     

       « تِلکَ الامثالُ نَضِربُهَا لِلنَّاسِ لَعَلَّهُم یَعقِلُونَ . »

       در پی پدیداری و تکامل زبان در جوامع بشری، کاربرد انواع هنر در بهره گیری از زبان موجب پیدایش انواع ادبی شد. یکی از این انواع ادبی عبارات کوتاه و پر معناست که از لحاظ بلاغت و نیز روان بودن و گویایی مفهوم ، دارای برجستگی است و از این رو به تدریج در میان مردم تکرار شده و به صورت جمله های برجسته ، کوتاه و گویا شناخته شده است . این جمله ها در بیان و در ادبیات اهل فن به « مثل و ضرب المثل » مشهور شده اند .  

       حال در این رساله بر آن شدیم که ضرب المثل های فارسی و عربی را از لحاظ مفاهیم و ریشه ها ی مشترک و کاربرد و معادل های فارسی آن ها مورد بررسی قرار دهیم ، که با توجه به اشتراک های فراوان این دو زبان به محدوده ی یکدیگر ترجمه و توضیح هر کدام از این مثل ها لازم و ضروری به نظر می رسد . البته لازم به ذکر است که به شکل های پراکنده برخی از ضرب المثل ها گفته شده است که از جمله ی آن ها می توانیم به این کتب اشاره کنیم : 1. کتاب "مجمع الامثال" از "ابوالفضل المیدانی"، کتاب "عقد الفرید" از "الاندلسی" که به شکل موضوعی ضرب المثل ها را نوشته ، کتاب "جمهره الامثال" از "ابو هلال العسکری" که ضرب المثل هایی را که در کتاب های پیشینیان بوده را گردآوری کرده و بسیاری از نصوص قرآن و احادیث و امثالی را که به پیامبر برمی گردد را گرد آوری کرده است.

        اکنون هدف از ارائه ی این رسال با توجه به در هم آمیختگی دو زبان فارسی و عربی بیان ویژگی های این دو زبان از جمله ضرب المثل ها که نقش اساسی در هر زبان و فرهنگ دارند ، می باشد که انجام این کار به محققین و پزوهشگران و علاقه مندان به مباحث ادبی کمک زیادی خواهد کرد . لذا جهت ارائه و انجام این رساله به کتابخانه های مختلف و سایت های اینترنتی و مراکز پژوهشی و مراجعه به اهل زبان این کار صورت گرفته است و در نگارش رساله سعی بر آن شده است که همه ی مثل ها از ترجمه ی دقیق و روان برخوردار باشند و برای آن ها معادل های زیبا و رایج در زبان فارسی و نیز کاربرد و ریشه های داستانی و غیر داستانی آن ها نگاشته شود . در گردآوری این رساله از مراجع مهم و معتبر در دو زبان بهره گرفته شده است که عبارتند از : "مجمع الامثال" المیدانی ، "المستقصی " الزمخشری ، "جمهره الامثال" ابو هلال العسکری ، "عقد الفرید" الاندلسی ، "امثال و حکم" دهخدا و "داستان های امثال" حسن ذوالفقاری .

      در پایان اگر توجهات و عنایات ذات اقدس باری تعالی  و کمک ها و راهنمایی های اساتید گرامی جناب آقای "دکتر سید محمد امیری" و "جناب آقای "دکتر عبدالغنی ایروانی زاده" نبود این کار به سرانجام  نمی رسید.

    این همه گفتیم لیک اندر بسیچ                        بی عنایات خدا هیچیم هیچ

    بی عنایات حق و خالصان حق                       گر ملک باشد سپاه استش ورق

     

       [1000] اَجهَلُ مِن فَراشَهٍ : نادان تر از پروانه

    کاربرد: کاری را از روی حماقت و نادانی انجام دادن

    ریشه : کمیت گفته است : "کَأنَّ بَنی ذُوًبَیهِ رَهطٌ قِرَد * فَراشٌ حَولَ نارِ یَصطَلِیَنَا * یَطُفنَ بِحَّرِها وَ یَقًعِنَ فیها                              وَلَا یُدرینَ ماذا یَتَقیَنا" : یعنی گویی قبیله بنی ذوبیه گروهی میمون هستند که چون پروانه اطراف آتش می چرخند، گرمایش را خاموش می کنند و خودشان را در آن می اندازند و آنچه را واضح و روشن است نمی دانند( الزمخشری 1407ه، ج 1، ص 58)

    معادل : دست چپ را از راست نمی فهمد. ( دهخدا،1374،ج2،ص 807)- عقلش گرد است. ( همان، ص 1106)- مغز خر خورده است. ( همان. ج 14، ص 1719)- مغزش تهی است. ( همان، ص 1720)

    مغز خر خورده است : یکی از اعتقادات زنان این بود که خوراندن مغز خر به شوهر آنها را مطیع و فرمانبردار می کند. فال بینی دستور خورانیدن مغز خر به شوهر زنی می دهد. زن کله ی خری را به دست آورد، موهایش را زدوده و برای پختن آماده می کند تا به جای کله ی گوساله به به خورد شوهر بدهد. زن کله را در کنار حوض پاکیزه کرده و در قاب چینی بر روی سنگ دور حوض قرار داد که در این بین شوهرش رسید و از کله پرسید زن جواب داد از منقار کلاغ افتاده است شوهر قانع شده به اتاق رفت. همسایه ای که در آن خانه بود و با زن در انجام آن مشارکت داشت خود را به زن رسانید و گفت : زحمت به خودت نده زیرا کسی که نگوید کلاغ چهار سیری چگونه کله چهار منی را می تواند به منقار بکشد و چگونه کله ای با این وزن از ارتفاعی دور در قاب چینی افتاده و آن نشکسته،‌ مغز خر نخورده الاغ است.

    ( شهری 1379،ص 647)

     

    [1001 ] اَجمَعُ مِن نَملَهٍ : ذخیره سازتر از مورچه

    کاربرد : جمع آوری کردن مال و ثروت

    ریشه : شاعر درباره مورچه و ذخیره سازی اش می گوید :" تَجمَعُ لِلوارِثِ جَمعا کَما  *  تَجمَعُ فی قَریَتِها الذَّرَّه " : برای میراث خوار، ثروت می اندوزی، مثل مورچه ای که در شهرش دانه جمع می کند ( المیدانی، 2003م، ص 196)

    معادل : از ریگ روغن می کشد. ( دهخدا، 1374،ج1، ص 133)- کیسه اش دراز است. ( شکورزاده، 1387، ص 834)

    [ 1002] أَجرَدُ مِن صَخرَه ٍ وَ مِن صَلَعَهٍ : صاف تر از تخته سنگ و صاف تر از سر طاس

    ریشه : "عمر بن خطاب" مردی سر طاس بود روزی زنی بر او وارد شد در آن لحظه، عمر عمامه اش را نبسته بود زن با دیدنش، دهشت زده شد و این مثل را گفت. ( المیدانی، 2003.م، ص 196)

    معادل : مثل کدو ( دهخدا،‌1374، ج 3، ص 1469)- مثل کف دست. ( همان، ص 1425)- سر کچل شکستن کاری ندارد. ( خضرانی، 1382، ص 624)- "کمال اسماعیل" : گاه برهنه قدمم همچون سرو/ گاه برهنه است سرم همچون کدو ( دهخدا،‌1382، ج 3، ص 1469)

    سر کچل شکستن کاری ندارد : ملا نصرالدین سرش کچل بود روزی تگرگ سختی در گرفت ‌و دانه های درشت آن موجب شکستن سر ملا شد. او که سخت به خشم آمده بود رفت فوری دسته جونمن[1] را برداشت و گفت :« سر کچل شکستن کاری ندارد اگر مردی سر این را بشکن! ... » ( خضرائی، 382، ص 624)

     

    [1003] اَجمَلُ مِن ذِی العِمامَهٍ : زیباتر از ذوالعمامه

    کاربرد : سروی و آقایی

    ریشه : مثل مذکور یکی از مثل های "مکه" و "ذوالعمامه[2]1"لقب سعید بن عاص بن امیه" است. وی در دوره جاهلیت، هروقت،‌مصمم می شد،‌هیچ فردی از قریش عمامه ای همرنگ عمامه اش، نمی پوشید وقتی از خانه بیرون می آمد، همه ی زنها به خاطر زیبایی که داشت، بیرون می زدند،‌تا او را ببینند وقتی خلافت به "عبدالملک مروان" رسید، عبدالملک دختر سعید را از برادرش "عمرو بن سعید الاشرق" خواستگاری کرد عمرو در جواب عبدالملک نوشت : "فَتَاهٌ أبُوهَا ذُوالعِمامَه وَ ابنُهُ  * أخوها،‌فَما أکفَاُؤها بِکَثیرهٍ": دوشیزه ای  که پدرش ذوالعمامه و پسر ذوالعمامه،‌ برادرش است،‌از این رو، دوشیزگانی چون خواهرم کم نظیراند. برخی از معناشناسان مدعی اند که این لقب را که به "سعید بن عاص" داده اند، صرفا اشاره به سروری و آقایی او دارد، زیرا عرب می گوید: "فلانٌ مُعَمَّم" و منظور این است که هر جرمی که مجرمان قبیله، مرتکب شوند، حل و فصلش بر عهده وی گذاشته می شود و به اعتقاد این گروه نامگذاری سعیدبن عاص به" ذوالعصابه"[3] و" ذوالعمامه"3 بر اساس چنین معنا است : ( المیدانی،‌2003م،‌ص 197)

    معادل : مثل بُت قندهار ( دهخدا،‌1374،ج 3، ص 1406)-  مثل بت نوشاد (همان)- مثل طاووس نر ( همان، ص 1459)-  مثل قرص ماه ( همان، ص 1465)- مثل پنجه ی آفتاب  ( همان، ص 1414)

     

    [1004] أَجوَدُ مِن هَرِمٍ : بخشنده تر از هرم

    کاربرد: جود و بخشش و گشاده دستی

    ریشه : وی "هَرم بن سنان بن ابی حارثه المُرَّیُ" است که مردم به جود و بخشش مثل می زنند "زهیربن ابی سُلمی" درباره اش می گوید :" اِنَّ البخیلَ مَلومٌ حیث کان *و لکِنَّ الجوادَ علی عِلَّاتِهِ هَرِم* هُوَ الجَوادُ الَّذی یُعطیکَ نائلَه* عَفوا، و یُظلِمُ أحیانا فَیَظَّلِمُ": بی شک، بخیل هر کجا باشد،‌در خور سرزنش و ملامت است و هرم در هر حالت و شرایطی، دست و دلباز و سخاوتمند است او بی آنکه از او درخواست کنی، به تو می بخشد،‌گاهی به او ظلم می شود و او زیر بار ظلم می رود. دختر هرم بر "عمر بن خطاب" وارد شد. عمر به او گفت : پدرت چه چیزی به زهیر می داد که مدایحی رایج و مشهور در مدحش می سرود؟ دختر هرم گفت : اسب هایی که نابود شد و شترانی که نیست شد و مالی که بر باد رفت. عمر گفت: ولی آنچه زهیر به شما داد، روزگار کهنه اش نمی کند و زمانه محوش نمی کند همچنین، روایت می شود که دختر هرم در جواب عمر گفت: آنچه هرم به زهیر داد از یاد رفت و عمر در جوابش گفت: ولی آنچه زهیر به شما داده از یاد نمی رود. ( المیدانی،‌2003 م،ص 197)

    معادل : سر از خودش نیست. ( رحماندوست،‌1387،ج 2ف ص 631)- مثل حاتم طایی ( دهخدا، 1374،ج 3، ص 1424)- مثل معن زائده ( همان، ص 1489)

    حاتم بخشی می کند: روزگاری بود که خشکسالی و قحطی بیدار می کرد در شبی سرد، فرزندان حاتم از گرسنگی فریاد می کردند. حاتم آنقدر برای فرزندانش صحبت کرد و آنقدر برای آنها حکایت و قصه تعریف کرد تا آرام گرفتند در همین موقع، در خانه به صدا در آمد. وقتی در را گشودند دیدند زنی از همسایگان است که از شدت گرسنگی خود و فرزندانش،‌به خاطر شهرت حاتم به بخشش و نیکوکاری، به خانه ای او پناه آورده است. حاتم به زن همسایه گفت که فرزندانش را به خانه او بیاورد. پس از مدتی،‌زن همسایه به همراه فرزندانش به خانه ی حاتم آمدند. حاتم به طرف اسب خود رفت، آن را سر برید و به زن گفت :« بیا هر چه می خواهی از این گوشت بردار»همسر حاتم و آن زن گوشت را کباب کردند و تمام گرسنگان به جز حاتم از آن خوردند و سیر شدند.  ( رحماندوست، 1387، ج1، ص 423)

  • فهرست و منابع پایان نامه بحث تعامل زبان ها با یکدیگر و تاثیر هر یک در دیگری

    فهرست:

    ندارد
     

    منبع:

    ندارد

ثبت سفارش
عنوان محصول
قیمت