فصل اول: تاریخچه حقوق اساسی
1. جغرافیای طبیعی ایران
مرزهای کشور ما، از زمان حمله عربها، کشور گشایی سلجوقیان، و تسلط مغولها و تیموریان و.... تغییرات زیادی را پذیرا شدهاند. در حال حاضر، ایران، در شرق به کشورهای افغانستان و پاکستان و در غرب، به کشورهای ترکیه و عراق محدود است. تنها کشور همسایه در شمال، با مرز مشترکی بطول بیش از 1000 کیلومتر، اتحاد جماهیر شوروی است. بالاخره، در جنوب، کشورمان، منتهی به خلیج فارس و دریای عمان میشود.
2. ایران، با 1648000 کیلومتر مربع مساحت، دارای وسعتی معادل مجموع وسعت کشورهای؛ فرانسه، ایتالیا، اسپانیا، انگلستان و سویس است (سه برابر مساحت کشور فرانسه).
کشوری است با آب و هوای متنوع؛ گرم در سواحل خلیج فارس، مطبوع و خشک در فلات و ملایم مدیترانهای در سواحل دریای مازندران.
نژاد اکثریت مردمان این مرز و بوم آریایی، زبان و خط رسمی و مشترک اینان فارسی، و دین رسمیشان اسلام و مذهب جعفری دوازده امامی است.
3. نگاهی اجمالی بر تاریخ سیاسی- مذهبی ایران
کشوریی کهنین همان همانند جهان، لیک و پیوسته در حال جوان شدن، از آن، با ایقان از ابدیت.
آنگاه که کشور گشایان یونانی را رام، بر فرمانروایی رم پیروز، فاتحین تازی را در خویش هضم، باقی و مستمر از مغول، برافراشته در برابر تجاوز بنا حق بعثیون عراقی، محرکین و حامیان آنها، ....، معترض و هشدار از ستم و جفای حکمرانان بیگانه و دون اندیشه..
چه میتوان نگران آینده بود؟
4. بهترین برهان بر وجود و ماندگاری ابدی این کشور همانا که توانسته است تا به امروز وجود داشته و مانده باشد، به رغم دنیای فراز و فرود، افتخار و خفتش، پیروزی و مغلوبیش، رفعت و حضیضش، جذب و هضمش، و..... که به تکرار جراحات برداشته و صدمهها دیده، شتمها شنیده و ستمها کشیده زانوانش جرح برداشته، بازوانش ضرب و قلبش زخم خورده، لیک و همواره از شکستگی پشتش به دفاع آمده است و جلوگلیری کرده است.
که آفریدگار جهان نگهدار آن بوده و هم مست و هم خواهد بود.
5. ملتی که در طول تاریخ وجودش، مگر دورانهای کوتاه و سراب گونه، زیر لگد و چکمه واغلین استبداد حاکمان بی خیر از خدا و خلق خدا بیگانه و با گانه یسر برده و با اینکه به اعتراف اهل بصرت، از با استعدادترین ملتها محسوب میشود، بلحاظ همین مستبدی و کوتاه نظری حاکمش و سلب آزادیهای حیاتی و شروع او نتواسته است در ردیف ملتهای مترقی جهان قرار گیرد. هوش و لیاقت فطری و خدادادی خویش را در راه تعالی و ترقی بکار برده و در عرصه بین المللی نشان دهد.
تاریخ سیاسی- مذهبی کشورمان به دو دوره تقسیم میشود:
اول- ایران باستان دوم- ایران اسلامی
6. اول- ایران در ادوار پیش از اسلام (ایران باستان)
«اهورا مزدا» خدایی است بزرگ، اوست که ما فوق خدایان است، اوست که آفریدگار آبها و زمین است، اوست که انسانها را آفریده و سلطنت را او به «کوروش» عطا کرده است.
این اعتقاد ایرانیان در عصر هخامنشیان بوده است. در این دوران بود که دین زرتشت در ایران آغاز و در تمام امپراطوری پراکنده شد.
پادشاهان اشکانی به ادیان خارجی با دیده احترام مینگریستند.
7. ساسانیان، دولتی ملی تشکیل دادند که متکی بر دینی ملی، یعنی دین زرتشت، بود. این اتحاد ملی و مذهبی پایدار نبود و هر چند زمانی مورد خدشه و تزلزل قرار میگرفت.
ولی، آنگاه که ایران اتحاد سیاسیاش را درمییافت، یگانگی مذهبیاش را نیز باز میگرفت.
از نظر سیاست خارجی، این خاندان میبایست مدام در مبارزه باشد، علیه رومیان در غرب، علیه قبایلی دیگر در شرق و آن دیگری در شمال.
این جنگهای طولانی و فرسایش، زبد بر شورشهای روسای ارتش داخلی، استبداد سیاسی- مذهبی شاهان، رقابتهای خشونت بار و خولین، مبارزات طبقاتی اختلافات مذهبی، بی نظمی و هرج و مرج اداری و..... امپراتوری را به ضعف و در فرجام به سقوط سوق داد.
8. با فتح ایران توسط تازیهای تازه مسلمان (643 میلادی) دین زرتشت به تدریج جای خود را به دین اسلام داد.
9. از سازمان حکومتی، اولین دولت ایرانی، مادها، هستند وافی به منظور در دست نیست.
10. حکومت هخامنش، سلطنتی مطلقه بود. پادشاهان این سلسله، به تمثیل بسیاری از سلاطین آن زمان، مدعی بودند که از جانب خداوند تعیین و برگزیده شدهاند.[1]
مردم درامر حکومت نقش و دخالتی نداشتند. با وجود این، سجایای اخلاقی پادشاهان هخامنشی و احترامی که آنها بعقاید مذهبی و آداب و رسوم اجتماعی میگذاشتند فشار استبداد را برای مردم قابل تحمل میساخت.
11. امور کشور را شاه شخصا «به کمک چند نفر از مشاوران نزدیک خود، که در راس آنها وزیر اعظم بود، اداره میکرد. این اخیر، که آنرا هزاربد میخواندند، بعد از پادشاه، مهمترین مقام مملکت بود. و در عین حال مهر دار و فرمانده گارد مخصوص شاه (سربازان جاوید) بود.
امپراطوری هخامنشی، قبل از داریوش بزرگ، سازمان سیاسی- اداری مرتبی نداشت. اما، اینپادشاه برایاولین بار درتاریخ، سازمانی بوجود آورد که مورد تقلید و اقتباس دیگرملتها هم قرار گرفت. سازمان سیاسی- اداری داریوش براساس سیستم مرکزیت و تقویت قدرت پادشاه استوار بود.
12. داریوش، امپراتوری خد را به 20 ساتراپ تقسیم کرد. در راس هر ساتراپها یک نفر مامور کشوری بنام ساتراپ قرار داده. ستراپها را پادشاه به میل و نظر خود منصوب و معزول میکرد، در هر ساتراپی امور کشوری از امور لشکری جدا بود.
همچنین بازرسانمخصوص وجود داشتند که آنها را «چشم و گوش شاه» مینا میدند. اینان، ماموران بسیار مقتدری بودند که کارهای دولتی را بازرسی کرده، نتیجه را مستقیما به پادشاه گزارش میدادند.
14. دوره سلوکیها و اشکانیان
حمله اسکندر مقدونی به ایران، که در پی آمد تصادم و برخورد سیاست هخامنشیان با سیاست یونانیها در سال 330 قبل از میلاد مسیح، اتفاق افتاد، موجب تصادم در شرق و غرب و رواج زبان، فلسفه، فرهنگ، آداب و رسوم یونانی در ایران و سایر نقاط مفتوحه شد. اسکندر که در آغاز بعنوان یک انتقامجو «تخت جمشید» را آتش زد، در اواخر تغییرعقیده داد وتحت نفوذ تمدن ایرانیها قرار گرفت. او، اینان را به کارهای مهم گماشته و دربار خود را به رسم پادشاهان ایرانی ترتیب میداد.
15. اسکندر، به پیروی از پند استاد خود ارسطو، که گفته بود: «تفرقه بینداز و حکومت کن»، ایران را به قطعات کوچک تقسیم و هر یک را به فرمانروایی سپرد. اما مرگ زود رس و نابهنگام او کار را ناتمام گذاشت امپراتوری عظیم او قطعه قطعه شد و سلسله یونانی سلوکی، که جانشین اسکندر در ایران شدند و مدتی حکومت داشتند، کاری از بپیش بنردند.
16. اشکانیان، که از اقوام اصیل ایرانی بودند بزودی بساط حکومت آنها را برچیدند و دولت بزرگ اشکانی را، که مدت چند قرن دوام یافت، تاسیس نمودند (250 قبل از میلاد تا 226 میلادی)
اشکانیان در سیستم سیاسی- اداری ایران تجدیدنظر نکردند و به ترکیب ایالات که بوسیله سلاطین و امرای محلی اداره میشد، دست نزدند. فقط آنها را تابع خود نمودند.
17. دراین زمان، سلطنتدر عین حال که حق انحصاری خانواده اشکانی بود. موروثی نبود. یعنی لزوما سلطنت از پدر به پسر نمیرسید. بلکه پس از مرگ پادشاه، شورای بزرگان، جانشین او را بدلخواه معین میکرد. اگر اختلافی میافتاد، شمشیر در میانه حکم میشد هر طائفه یکی از شاهزادگان اشکانی را انتخاب کرده برای رسانیدن او، به مقام شاهنشاهی، کوشش مینمود.
امپراتوری اشکانی، مرکب از شش یا هفت حکومت بزرگ محلی بود. در راس همه آنها شاهان کوچک قرار داشتند که از طرف پادشاه بزرگ اشکانی منصوب شده بودند. شاه بزرگ از آنها جز اطاعت و انقیاد و دادن خراج و سپاه چیز دیگری نمیخواست. هر یک از حکومتهای مزبور نیز به نوبه خود مرکب از چند امیر نشین بودند.
18. دوره ساسانیان (652- 224 میلادی)
ساسانیان، که بعد از اشکانیان بقدرت رسیدند، سیاست مرکزیت را در پیش گرفته، خود مختاری ایالات را از بین بردند و رژیم فئودالیته و ملوک الطوایفی را از ایران برانداخند.
اگر پادشاهان ساسای عنوان «پادشاه» را به برخی از حکام محلی میدادند، فقط برای حق شناسی و یا بعلل سیاسی بوده، زیرا حکام دیگر حق نداشتند که برای خود سپاه مخصوصی داشته و دربار ترتیب دهند و یا مقام خود را به وارث خود منتقل نمایند. تعقیب این سیاست که ضمنا متکی بر طرفداری از مذهب بود سبب شد که وحدت ملی ایرانیان تقویت شده و دولت واحد و مقتدری بوجود آید.
19. ساسانیان، مذهب زرتشت را مذهب رسمی کشور اعلام نمودند و به این ترتیب قوانین اوستا، که حاوی قوانین سیاسی و مدنی و جزائی بود، جز قوانین رسمی دولت گردید.
بدین ترتیب، صفات ممیزه دولت ساسانی دو چیز بود؛ یکی تمرکز قوا و دیگری حمایترسمی از دین زرتشت، که اگر عمل اول را تقلیدی از داریوش هخامنشی بدانیم، عمل دوم از ابتکارات ساسانیان بمشار میرود.
20. در دورهساسانیان، افراد جامعه به چهار طبقه تقسیم میشدند روحانیون، مشتمل بود بر قضات و علماء دینی (مغان، مویدان، و هیربدان) دستوران و معلمان.
طبقه دوم: نجباء یا جنگیان
طبقه سوم: دبیران، یعنی مستخدمین ادارات دولتی (منشیان، محاسبان، نویسندگان احکام محاکم، نویسنگان اجازه نامهها و قراردادها و نیز مورخان و پزشکان و منجمان، که جزء این طبقه محسوب میشدند).
طبقه چهارم: کشاورزان و پیشه وران و بازرگانان که توده ملت را تشکیل میدادند.
21. هر یک از طبقات مزبور از نظر سیاسی و مدنی، وضع حقوقی جداگانه امتیازات خاص داشتند و اختلاط و امتزاج آنها ممنوع بود. شاه، رئیس عالی تمام طبقات و مافوق سازمان حکومت مرکزی و تمام قوا در شخص او متمرکز بود. بعد از شاه، شخص مهم کشور وزیر بزرگ بود.[2]
22. دوم- ایران در ادوار بعد از حمله تازیها
انقراض سلسله ساسانی، از زمان حمله تازیها، چند سالی بطول نجامید و حدود سال 652 میلادی (32 ه)، با مرگ یزدگرد سوم، آخرین پادشاه این خاندان پایان گرفت.
سیر اسلامی کردن ایران و اینکه کشوری کاملا مسلمان در دنیا بوجود آید، چندین قرن بطول انجامید. ایرانیان، که اکثریت آنان به دین نو گرویدند، اصالت ملی خود را همچنان حفظ کردند.
تاریخ سیاسی- مذهبی این کشور میتواند به دو قسمت تقسیم شود:
1. ایران قبل از ظهور خاندان صفوری (1501- 643- م) (دوران تغییر دین و بقاء).
2. ایران از صفویه به بعد، (ایران شعیه).
23. دوران نخست را به نوبه خود میتوان به سه مرحله تقسیم نمود، اول- دوران خلافت امویان (750- 661- م) و اوایل خلافت عباسیان.
این دوران که حدود دو قرن شد، ایران با یک درجه اقدام مختلفه با توجه به منطقه و موقعیت، زیرسلطه ونفوذ تازیها بسر میبرند. بااینحال، ایرانیها پیوسته میکوشیدند، تا با بهره بری از رقابت خلفا، ملیت و اصالت خویش را نگهدارند. آنها، از همان آغاز دم از طرفداری امام علی (ع) میزدند. او را جانشین به حق پیامبر و دیگران را غاصب منصب میدانستند.
24. سرنگونی خلافت عرب امویان و برقراری خلافت عباسیان، وی نیز عرب، اما متاثر از فرهنگ ایرانی، میسر نبود مگر با یاری ارتش ایران، به فرماندهی ابومسلم خراسانی.
در ابتدا، عباسیان تحت تاثیر و نفوذ ایرانیان قرار داشتند. همچنانیکه اینان، گاهی، پستهای سیاسیو اداریمهمی دردستگاه آنان اشغال میداشتند. بسیاری از سنتهای فرهنگی ایران باستان داخل در فرهنگ اسلامی شد.
25. دوم از نیمه قرن هشتم میلادی تا حمله مغولها به ایران (اوایل قرن سیزدهم)
این عصر، زمان ظهور حکومتهای ملی منطقهای نیمه مستقل در تمام ایران است. از جمله؛ طاهریان در خراسان (878- 814- م)، صفاریان در سیستان (1002- 861- م)، آل بویه در مرکز و جنوب ایران (فارس، کرمان) (1055- 932- م)، سامانیان در شمال شرقی ایران (998- 892- م) و زمانی چند حکومت کردند.
26. این دوره همچنین، نمایانگر کاهش نفوذ خلفا بر ایران و تولد دوباره[3] از زبان و ادبیاتفارسی است. فردوسیطوسی شاهکار جاوادانه اقلیت بودند، و سنیها میباشد.
27. از نظر سیاسی- مذهبی، این عصر، هنوز، مبین مباحثه، گفتگو و مشاجره قلمی و حتی زد و خوردهای بدنی، بین شیعه، که تا این زمان هنوز در اقلیت بودند، و سنیها میباشد.
28. سوم- از حمله مغولها به ایران تا جلوس صفویه بر سریر سلطنت
فتح ایران توسط مغولها، به فرماندهی چنگیز، و سرنگونی رژیم خلافت (1258 م) بوسیله هلاکو، وضع سیاسی- مذهبی کشور ما را بصورت قابل ملاحظهای تغییر داد.
در حقیقت، این دگرگونیها پیش درآمدی شدند برای تشکیل یک حکومت شیعی مذهب در چند قرن بعد.
مغولها، که فقط در اواخر قرن 13 میلادی اسلام آوردند، نمیتوانستند در، مقابل نقش این دین، که از دیر زمانی از آن اکثریت مردم تحت سلطهشان شده بود، بی تفاوت باقی بمانند.
آن زمان که ایلخانان مغول خویشتن را علاقمند به امور مذهبی میدیدند، بنظر میرسد، که به شیعه ملاطفت میکردند.
29-2- ایران از صفویه به بعد (ایران شیعه)
این قسمت از تاریخ سیاسی- مذهبی کشورمان هم میتواند به سه دوره تقسیم شود:
1. از صفویه تا انقلاب مشروطیت (1906- 1501- م)
2. از انقلاب مشروطه تا انقلاب اسلامی (1979- 1906- م)
3. از انقلاب اسلامی به بعد
در واقع، سازمان حکومتی و مطالعه تاسیسات سیاسی، رژیم جمهوری اسلامی، بنا شده در ایران در پی پیروزی انقلاب اخیر موضوع جزوه حاضر را تشکیل میدهد.
30- اول- ایران از صفویه تا انقلاب مشروطیت
شاه اسماعیل، تیموریان را از ایران بیرون، سلسله صفوی را بنیان، حکومتی ملی تاسیس و مذهب شیعه دوازده امامی را مذهب رسمی کشور قرار میدهد.
ظهور این دودمان، قطعیترین مسیر از تاریخ ایران اسلامی را نشان میگذارد. جو سیاسی- مذهبی ایران، که تا آن زمان کم و بیش برتری سنیها را نمایانگر بود، دیگرگون و به یک وحدت حکومت معنوی برای امامان از تبار امام علی (ع) مبدل میشود.
31. پساز حمله عربها، کشور ایراناز لحاظ داشتن تاسیسات سیاسی اداری مستقل، همچنانکه از دیگر جهات، دچار فترت بزرگ و طولانی شد. بدانگونه که اشاره رفت، رادمردانیدر گوشهو کنار اینمملکت دربرابر خلفایجابر امویو عباسیقد برافراشتند و حکومتهای تقریبا مستقل و قدرتمندی هم تاسیس کردند.
32. بسیاری از این سلسلهها که میخواستند شکوه و عظمت زمان ساسانی را برای ایران تجدید و مرزهای آن را به حدود سابق برسانند دوام نکردند. اینان هرگز موفق نشدند تا حدود کشور را به سر حدات قبل رسانده و تمام شهرستانها را تابع یک حکومت و یک قانون نمایند.
33. استقلال، وبطور کلی، احیا «ایران» درحقیقت مدیونسعی وجهد و تدبیر پادشاهان صفوی است، که حدود آن را به سر حدات طبیعی رسانده و دولت واحد و مقتدری بوجود آوردند. هر چند، هزار فریاد از استبداد و ستم آنان بر مردمان ایران.
از زمان تاسیس این سلسله است که، 1. اقتدار سیاسی از نو به یک دولت متمرکز برمیگردد، بعد از انکه مورد کشمکش و نزاع بین قبایل مختلف و سران آنان به مدت مدیدی بود. صفویها، بازگشتی بسوی چهرهایکه ایران باستان داشت، تدارک دیدند، نه قرن بعد از حمله دخویانه تازیها!؟
2. برقراری پادشاهی مطلقه بعنوان فرم حکومت رسمی و دولتی کردن مذهب اما، این بار بجای دین زرتشت، دین اسلام، مذهب شیعه، ملاک است.
34. سیاست مذهبی پادشاهان صفوی، در تقویت روح ملی و ایجاد وحدت و یگانگی مردم ایران تاثیری بسزا داشت و این سیاست صفویان در مقابل دشمنان ایران بویژه خلفای عثمانی، که مدعی خلافت و جانشینی پیغمبر اسلام بودند، بعنوان حربه برنده بکار میرفت.
سازمان سیاسی، اداری صفویه بر پایه مرکزیت استوار بود. تمام اقتدار و اختیار شخص شاه ناشی و همه ماموران دولتی تابع او بوده و از جانب وی نصب و عزل میشدند.[4]
35. پس از استیلای افغانها، که منجر به انقراض سلسله صفویه و چند سالی هرج و مرج شد، نادر شاه افشار مهاجمین را تار و مار و قدرت را در دست میگیرد. این پادشاه سعی داشت تا شیعه و سنی را دوباره آشتی دهد. لیکن این امر ممکن نبود، که اکثریت ایرانیان به مذهب شعیه، روی آورده بودند.
36. حکمرانان زند، که پس از سلسله افشاریه به حکومت میرسند، در تکریم به مکتب شیعه فرو گذار نبودند.
37. در زمان قاجاریه، از همان ابتدا روابط بین دولتیون و روحانیون رو به تیرگی میرفت- و آن به چند دلیل بود، از جمله:
1. آنان بیشتر حالت غیر مذهبی بخود میگرفتند و اینان مخالف این وضع بودند.
2. بحرانهایداخلی درحوزه اجتماعی- اقتصادی، چون حوزه سیاسی - مذهبی، بویژه، نفوذ و رخنه روزافزون غرب و فرهنگ آن در ایران.