. طلاق منفور.
2- طلاق غیر منفور
گفتارمان را با سخنی از پیامبر رحمت, خاتم انبیاء (صلی الله علیه و آله) آغاز میکنیم که فرمود:
هیچ چیز در پیشگاه خدا محبوبتر از خانهای که به ازدواج, آباد شده باشد نیست و هیچ چیز, در پیشگاه خدا منفورتر از خانهای که در اسلام, به جدایی (طلاق) ویران شود, نیست.
با سخنی از الگوی صداقت, صادق آل محمد (صلی الله علیه و آله) بیاراییم که فرمود:
خداوند خانهای را که در آن مراسم عروسی باشد, دوست میدارد و خانهای را که در آن طلاق باشد, دشمن میدارد و هیچ چیزی در پیشگاه خداوند, منفورتر از طلاق نیست.
و نیز فرمود: هیچ حلالی در نزد خدا منفورتر از طلاق نیست و خداوند کسی را که زیاد طلاق میدهد و زیاد زنها را میچشد, دشمن میدارد.
ممکن است با توجه به روایت بالا و یا روایتی که ضمن توصیه به ازدواج و نهی از طلاق, می فرماید: «طلاق عرش خدا را میلرزاند.» این سؤال برای خواننده گرامی مطرح شود که: چرا اسلام, قانون طلاق را تشریع کرده و حداقل, دست مردان را در گسستن پیوند زناشویی بازگذاشته است؟! آیا بهتر نبود اسلام نیز همانند مسیحیت, طلاق را منع میکرد و همچون سدی پولادین, در برابر آن میایستاد و جلو بیوه شدن زنان شوهردار و بیسرپرست شدن کودکان را از رهگذر طلاق میگرفت؟!
حقیقت این است که: به همان میزان که اسلام به انعقاد پیمان زناشویی اهمیت میدهد, از شکسته شدن آن نیز بیزار و متنفر است و به همین جهت, فقط اختیار طلاق را به دست مردان داده است و چنین نیست که از این راه, ظلمی به زنان شده باشد, زیرا آنها نیز میتوانند به طور منطقی و قانونی در صورت لزوم, از طریق محاکم شرعی, خود را مطلقه سازند؛ البته این دلیل نمی شود که مردها در استفاده از حق طلاق, عقل و منطق را زیر پا بگذارند.
اگر خواننده گرامی به خاطر داشته باشد, ما در باره حکمت و علت قوانین و احکام بحث کرده و کلید گشایش بسیاری از مشکلات را ارایه دادهایم و در این جا نیز اضافه میکنیم که با همه اهمیت و احترامی که زناشویی و تداوم آن در نظر شارع اسلام دارد, گاهی عدم تفاهم و توافق زن و شوهر, چنان به اوج میرسد و چنان شدت مییابد که نه داوران خانوادگی و نه خود زوجین از عهده رفع آن بر نمیآیند و این جاست که قانونگذار حکیم, باید راه جدایی را باز بگذارد و دو انسانی که نمیتوانند به یگانگی برسند, مجبور نکند که عمری را در زیر یک سقف با یکدیگر بگذرانند.
در قلمرو مسیحیت کاتولیک, به خاطر ممنوعیت طلاق, زنان و مردان بسیاری هستند که از نظر دفاتر رسمی و شناسنامه, همسر یکدیگرند، ولی عملا از یکدیگر جدا شده و هر کدام, برای خود همسری برگزیدهاند.
چنین وضعی نشان نقص و نارسایی قانون است و راه گریز از قانون را به روی مردم باز میگذارد؛چنان که در کشور خودمان به واسطه این که در قوانین دوره طاغوت, حداقل سن دختران برای ازدواج, پانزده سال و حداقل سن پسران, هیجده سال, منظور شده, مردم بسیاری ناچار شدهاند به طور غیر رسمی ازدواج کنند وحتی صاحب چند فرزند بیشناسنامه بشوند!
اگر قانونگذار حکیم اسلام, طلاق را به طور کلی منع میکرد, مشکل عظیمی برای پیروان خود به وجود میآورد و حتما قانون شکنیها نیز رواج پیدا میکرد.
با توجه به این که گاهی سازش و تفاهم, برای زوجین غیر ممکن میشود, اسلام راه طلاق و جدایی را بازگذاشته است, اما این, علت حکم نیست, بلکه حکمت است.
اگر علت بود, در موارد دیگر, طلاق غیر مجاز بود, ولی نظر به این که حکمت است, طلاق در همه جا مجاز و حلال است. منتها باید طلاق را به دو قسم تقسیم کرد:
1. طلاق منفور
طلاق وقتی منفور است که انسان دارای همسری باشد که اگر صد درصد, مطلوب و ایدهآل نیست, ولی هفتاد, هشتاد درصد و حتی بالای پنجاه درصد مطلوب و ایدهآل است و خلاصه, آن چنان است که میشود عمری را با او گذرانید و از مزایای زندگی مشترک برخوردار شد. همه مطالبی که در بیانات پیشوایان معصوم, دربار مذمت طلاق ملاحظه کردیم, در همین زمینه است.
باز روایت زیر را اضافه میکنیم که:
وقتی پیامبر خدا شنید که یکی از اصحاب – یعنی ابو ایوب انصاری – میخواهد همسر خود را طلاق دهد, فرمود: طلاق ام ایوب, گناه است.
تعبیر فوق, میتواند الهام بخش یک نکته تازهای باشد و آن این که: گاهی ممکن است طلاق, حلال هم نباشد, زیرا چیزی که حلال است, نمیتواند گناه باشد.