بهطور کلی اکثر پدران و مادران به فعالیتهای آموزشی فرزندان خود علاقهمند بوده و در فراهم ساختن امکانات و تسهیلات لازم برای تحصیلات موفقیتآمیز فرزندان خود از هیچ کوششی فروگذار نمیکنند. در واقع هر پدر و مادری خواهان موفقیت فرزندان خویش است
بر مبنای یک احساس و سنت دیرین مشخصترین مسوولیت خانواده در قبال زیست و رفاه فرزند خویش در تامین غذا، پوشاک، مسکن، بهداشت و تربیت خلاصه شده است. غذا و پوشاک و مسکن در چهارچوب تسهیلاتی که خانواده برای خود فراهم میکند تامین میشود. در این سه زمینه فرزندان خانوادهها در کنار دیگر افراد خانواده از امکاناتی که نیازهای آنها را رفع میکنند بهرهمند میشوند.
بهداشت فرزندان خانواده در دو بعد مراقبت و پیشگیری و درمان یکی با مسوولیت و کوشش خانواده و دیگری با مباشرت پزشک و سازمانهای درمانی شکل میگیرد. پدر و مادر به انگیزه علاقهای که به حیات و سلامت فرزند خویش دارند، به فراخور امکانات اجتماعی و اقتصادی خود برای حفظ سلامت فرزند خویش اهتمام دارند.
در مساله تربیت، بهویژه از لحاظ جنبههای عمومی اغلب نقش خانواده کمتر از آن است که انتظار میرود.
شرایط اجتماعی امروز وضعی پیش آورده است که در مجموع کوششهای پدر و مادر، آن تلاش عمدهای که به هدف مشخص تربیتی متوجه باشد تقریبا جایی ندارد و دستخوش اغماض و بیتوجهی است. اولیای بعضی از خانوادهها هنوز تصور میکنند که وظیفه پدر و مادر تهیه امکانات مالی و مادی و تامین نیازهای اولیه فرزندان است و کار تربیتی را بایستی به مدارس واگذار کرد و با این نقطه دید که مساله تربیت به مدرسه محول است از مهمترین نیازهای دوره رشد فرزندان خویش بیتوجه میگذرند و احتمالا به محض مشاهده رفتار نابهنجار در فرزندان خود مدرسه و معلم و دیگر عوامل تربیتی مدارس را مقصر میپندارند.
در جامعه امروز مدرسه عملکرد تربیت کودکان را در چارچوب هدفها و برنامههای مشخص تربیت عمومی عهدهدار میباشد. آموزش و پرورش عمومی به نیازهای تربیتی هرگروه در قالب هدفهای کلی تربیتی و رشد، کم و بیش پاسخ میدهد اما طبیعت هر فرد را ویژگیهایی است که در قالب برنامههای عمومی نمیگنجد و به چارهجویی و اعمال روشهای خاص نیاز دارد.
هدفها و سیاست های آموزش عمومی به شرایط طبیعی و متوسط هر گروه سنی متوجه است و مدرسه را معمولا مجال آن نیست که ضرورتها و نیاز های تربیتی فرد را نیز تشخیص دهد و به صورت مطلوب دنبال کند.
مجموعه این نگرشهای اولیای دانشآموزان و مسوولان مدارس، شرایطی را فراهم میسازد که دانشآموزان تحت تاثیر برخی عوامل مخرب در فاصله بین خانه و مدرسه قرار گیرند. این عوامل در برخی مواقع چنان تاثیر عمیقی بر شخصیت، رفتار و امور آموزشی دانشآموزان بر جای میگذارد که کلیه تلاشها و زحمات اولیا و مربیان و معلمان را بیثمر میسازد. اینک در شرایط دشوار حاضر در هنگامه ورود به دوره تحولات فرهنگی و سیاسی جدید، به نظر میرسد که اولیا و متولیان دستگاه تعلیم و تربیت بیش از هر زمان دیگر کلیه عوامل تاثیرگذار بر رشد و شخصیت کودکان و نوجوانان را شناسایی و نسبت به کنترل عوامل بازدارنده اقدام کنند.
تربیت صحیح کودکان و نوجوانان کوشش و همکاری متقابل خانواده و مدرسه را برای شناخت و چارجویی مسائل روزمره تربیتی ایجاب میکند. بهطوری که امروزه پیوند مستمر خانه و مدرسه و ارتباط متقابل اولیا و مربیان به عنوان یکی از مهمترین ارکان تعلیم و تربیت مطرح است.آنجا که پدر و مادر مسوولیت تربیت فرزند خویش را یکجا به مدرسه محول میکنند و از آن نیازها و ضرورتهای تربیتی فرزند خویش که در چارچوب تربیت عمومی و رسمی نمیگنجد، فارغ هستند و به انتظار نتایج تربیت رسمی، فرصتها را از دست میدهند دشواریها و کمبودهایی پدید میآید که همکاری و همفکری خانواده و مدرسه بهموقع و بهسادگی میتواند در جهت رفع آنها موثر باشد.
مدرسه معمولا به ضرورتهای تربیت فردی کمتر برخورد میکند و کمتر میرسد. چه بسیار ضرورتها که در ارتباط با نیاز تربیتی یکایک کودکان و نوجوانان درخور توجه هستند و مربی و معلم به آنها برخورد نمیکند. بهطوری که آنها را نمیشناسد و تشخیص نمیدهد یا از آنها با چشمپوشی و اغماض میگذرد و این خانواده است که در مقیاس محدود مراقبت یا در اثر تماس بیشتر و مستقیمتر روزانه با ویژگیهای فرزند، به این نیازها برخورد میکند و فرزند خود را بهتر میشناسد.