محبت یعنى دوست داشتن چیزى یا کسى دوستى با گرایش، کوشش و جذب شدن شناخته مىشود. حالت محبت هر گاه در انسانى پدید آید آن کس به محبوب خود مایل مىشود و براى رسیدن به محبوب مىکوشد و به آن مجذوب مىشود.
محبت در حقیقت دوست داشتن کمال و بیزارى از نقص است. هم موجودات ناقص ذیشعور و هم موجود کامل حقیقى دوستدار کمال و بیزار از نقص هستند. یعنى هم خداوند محب است و هم انسانها خداوند محبوب هم هست چون کمال مطلق است پس برترین محبوب و در حقیقت محبوب واقعى خداست.
با توجه به این مطالب مىتوان محبت را به دو گونه تقسیم کرد و احکام مختص و مشترک هر یک از آنها را بیان نمود: محبت یا محبت موجود ناقص و فقیر به کمال است و یا محبت موجود کامل و غنى به کمال در هر صورت، محبوب، کمال است.
عوامل محبت:
محبت رابطهاى است میان محب و محبوب. وقتى محب به محبوب معرفت یابد چون در او کمالى مشاهده مىکند به او محبت مىیابد. بنابراین یکى از عوامل اصلى در واقع شرط لازم پدید آمدن محبت معرفت است.
محبت انسان به کمال ریشه در معرفت او به خویشتن دارد. هر انسانى نسبت به خود علم حضورى دارد و همزمان وجود خود که رتبهاى از کمال است و فقر خود را درک مىکند پس به خود محبت دارد؛ چرا که خود را واجد رتبهاى از کمال مىشناسد و به کمالاتى که در انتظار اوست محبت دارد چرا که از فقر خود آگاه و از آن بیزار است.
محبت انسان به خود، او را وامىدارد که به سوى کمال حرکت کند و نقص را از خود بزداید هر چیز که محبوب انسان واقع مىشود از آن روست که انسان کمالى را در آن مىیابد و رسیدن به آن را رفع نقص خود مىداند. قواى نفس انسان هر یک به تناسب خود دوستدار چیزى هستند، محبت غذا، نکاح، جاه، مال و هر محبت دیگرى براى رفع نقصانى در انسان است. دقت در عامل معرفت عامل اصلى دیگرى را به ما نشان خواهد داد معرفت به کمال، عامل محبت است پس کمال موجود در محبوب یکى دیگر از عوامل ایجاد محبت است.
هر دو عامل یعنى معرفت به کمال محبوب و کمال موجود در محبوب هر چه رتبه بالاترى داشته باشند محبت نیز شدیدتر خواهد شد این دو عامل، هم در محبت موجود ناقص به کمال و هم در محبت موجود کامل به کمال حضور دارند یعنى هم انسان در اثر معرفت به کمال محبوب به آن محبت مىیابد و هم خداوند به سبب کمال بندگان به آنها محبت دارد.
عامل سومى نیز در محبت وجود دارد که مختص محبت موجود ناقص به کمال است آن عامل، آگاهى به فقر و نیازمندى است. عامل سوم محبت انسان به کمال شناخت فقر و وابستگى اوست. انسان، فاقد برخى کمالات است و از این فقدان بیزار است پس به رفع آن مشتاق مىشود و محبت کمال را پیدا مىکند.
مراتب محبت:
با توجه به این عوامل در مىیابیم که هر گاه عوامل محبت قوىتر باشند محبت نیزشدیدتر است بنابراین مىتوان برترین رتبه محبت را هنگامى یافت که محبوب در بالاترین مرتبه کمال باشد. برترین محبوب خداست چرا که کمالترین حقیقت هستى اوست و برترین و شدیدترین محبت وقتى تحقق مىیابد که محبوب خدا باشد.
بالاترین رتبه معرفت به برترین موجود عالم، شدیدترین محبت را پدید مىآورد بنابراین هر موجودى که به خداوند معرفت بیشترى داشته باشد، محبت شدیدترى دارد. بیشترین معرفت به خداوند از آن خود خداوند است یعنى او ذات خود معرفت دارد و دیگر موجودات همه از معرفت حقیقت او عاجزند: ما عرفناک حق معرفتک.
عامل سوم محبت به انسان اختصاص دارد آگاهى انسان از فقر خود، ناشى از علم حضورى او به وجود خود است انسان به خود و محدودیت وجود خود بالاترین آگاهى را دارد در نگاه اول این آگاهى در همه انسانها شدید و به یک میزان است ولى به دو دلیل این معرف نیز داراى مراتبى است اول آن که انسانهاى معصیت کار و سرکش چنان از نفس خویش غافل مىشوند که گاه ادعاى خدایى مىکنند و فقر و نیازمندى خود را منکر مىشوند.در قرآن کریم آمده است:
و لا تکونوا کالذین نسوا اللَّه فانسیهم انفسهم اولئک هم الفاسقون؛ و چون کسانى مىباشید که خدا را فراموش کردند و او نیز آنان را دچار خود فراموشى کرد، آنان همان نافرمانند.
در این آیه فراموشى خداوند سبب خود فراموشى معرفى شده است. خود فراموشى همراه با عفلت از صفات نفس است کسى که خود را فراموش کند فقر و ذلت و نیازمندى خود را نیز فراموش مىکند بر خود تکیه مىکند و خود را در برابر خداوند موجودى مستقل گمان مىکند که امور خویش را خود مىتواند تدبیر کند و با استفاده از علم و قدرت خود نیازهایش را برطرف سازد. چنین انسانى از نقص و فقر خویش غافل مىشود و عامل محبت به کمال در او نقصان مىیابد.
دلیل دوم این است که هر کس فقر خود را در مقایسه با کمال الهى بیشتر و بهتر درک مىکند. کسى که فقر خود را با غناى خداوند مقایسه کند عمق و شدت نیازمندى خود را بهتر از هر کسى درک مىکند زیرا به فقر خود به سبب علم حضورى به خویشتن آگاه است چون معرفت انسانها به خداوند داراى مراتب است، معرفت آنها به فقر خویش نیز داراى مراتبى خواهد بود. بنابراین مىتوان گفت چون عامل سوم محبت نیز مراتبى دارد برترین محبت و شدیدترین آن از آن انسانهایى است که بیشترین معرفت را به خداوند دارند و در نتیجه بیشترین معرفت را به فقر و نیازمندى خود دارند.
محبت پیامبر گرامى اسلام (ص) و ائمه معصومین (ع) دو عامل از عوامل محبت را در بالاترین رتبه ممکن دارا است:
1 – محبوب آنان کاملترین موجود هستى است.
2 – معرفت آنان به فقر خود بالاترین معرفت است.
ولى البته معرفت آن بزرگواران به محبوبشان بالاترین معرفت نیست چرا که معرفت خداوند به خویش برترین معرفت ممکن به برترین موجود عالم است و در نتیجه محبت خداوند به خویش برترین محبت است.
محبوبهاى انسان:
محبت انسان یا به خویشتن است یا به غیر، محبت انسان به خود محبتى شدید است چرا که معرفت او به خود بسیار نزدیک است محبت به غیر انواعى دارد. انسان به اجسام و افراد و خداوند محبت دارد. محبت انسان به اجسام مانند محبت او به غذا، مناظر زیبا، وسایل رفاه و امثال آن است. محبت به افراد مانند محبت به والدین، فرزندان، همسر، دوستان و خویشاوندان و... است که نوعا یابه محبت انسان به خود باز مىگردند، مانند محبت به فرزند؛ و یا یکى از نیازهاى او براى یافتن کمالى خاص را برورده مىکند انسان خواستار کمال است و هر چه در ایجاد رشد و حرکت او به سوى کمال مؤثر باشد محبوب اوست والدین سبب ایجاد او بودهاند و همسر نیاز او به بقاء و ادامه وجود و نیز درک لذایذ خاصى را برآورده مىکند؛ ولى یکى از نیازهاى انسان که مهمترین نیاز اوست استکمال قوه ناطقه اوست. قوه ناطقه انسان خواستار معرفت است چون معرفت موجب کمال آن قوه است و هر چه معرفت برتر باشد کمال این قوه فراهمتر است پس انسان در جستجوى کمال قوه ناطقه خود به معرفت خدا مىرسد و چون خدا را شناخت به او عشق و محبت مىورزد.
محبوب حقیقى انسان خداست زیرا هر موجود دیگرى جز او فقیر است و کمال او وابسته به خداست خدا به او وجود داده است و او از خود چیزى ندارد. انسان محب کمال حقیقى است و هیچ کمالى جز ذات مقدس خداوند حقیقى و مستقل نیست. پس هیج محبوبى جز خدا شایسته محبت نیست. هر محبوب دیگرى از آن رو مىتواند محبوب انسان باشد که مخلوق خداست و جلوهاى از وجود و قدرت و لطف اوست.