آن چه جامعه شناسی روستایی را تکان داده و هنوز هم می لرزاند، مباحثات برآمده از تو جهات گوناگونی است که هر یک از آن ها موضوع گیری نظری ویژه ای دارد و البته هیچ یک از آن موضع گیری ها بی طرفانه نیست. در این مباحثات غالباً روستایی و شهری را همچون دو پدیده جداگانه در مقابل هم قرار می دهند. این تقابل که جنبه بیانی و آکادمیک آن مهم تر از جنبه واقعی آن است, یک موضوع تاریخی به شمار میرود و با واقعیت کنونی, که شهری و روستایی در حیطه نفوذ یکدیگر قرار گرفته اند, همخوانی ندارد, زیرا این معنی بیشتر از آن که حاصل یک بینش تحلیلی همه جانبه باشد, از یک مفهوم فضایی و یک برش جغرافیایی به دست آمده است.
شکل گیری جامعه شناسی روستایی و انشعاب آن از جامعه شناسی عمومی در دوره ای اتفاق افتاد که آغاز آن سال های پایانی قرن نوزدهم و انجام آن مقارن پیدایش رکود اقتصادی 1930 است.
در این دوره, جامعه شناسی روستایی در فهم جوامع روستایی و جهان کشاورزی مشارکت نمود.
تا وقتی که جامعه روستایی بر حیات ملی سیطره داشت و دورنمای اصلی را تشکیل می داد, مورد غفلت بود, ولی زمانی که این جامعه دستخوش تغییر شد ((موضوعی برای علم)) گردید.
محیط روستایی برای جامعه شناسی همیشه یک مشغله ثانویه تلقی می شد؛ زیرا تاسیس این شاخه علمی به موازات توسعه فزاینده محیط های شهری و مراکز صنعتی صورت گرفت.
1-2. جامعه شناسی روستایی چیست؟
یکی از مشکلات عمده ای که در جامعه شناسی روستایی مطرح می شود، دقیقاً معنا و مفهوم آن و تعیین حدود میدان تحقیق آن است.
اندیشه مطالعات و بررسی های روستایی, امروزه به دام سیاههای که ما از قبل در ذهن خود داشتهایم، افتاده است. و ما نام این گونه مطالعات و بررسی ها را جامعه شناسی روستایی، اقتصاد روستایی، و از نظایر آن که شناخته شدهاند، می گذاریم. یک چنین شیوه تشخیصی، فقط امکان توسل به تحلیلهای افواهی و نظری را برای ما فراهم می سازد. اگر بخواهیم کار بهتری ارائه دهیم, شایسته است که ابتدا در اندیشه تعیین کردن تعدادی ((مسیر نماهای هادی))[1] باشیم و سپس راه های جدیدی را که با ضوابط موجود تقریباً مورد بی اعتناییاند و با معیارهای کنونی اهمیت درجه دومی دارند امتحان کنیم.
در چنین تحلیلی شاید مناسب تر باشد که به جای تاکید بر بعد کمی امور، بیشتر به بعد کیفی آن ها پرداخته شود.
شایسته است که نخست مفهوم اصطلاح کلیدی ((محیط روستایی)) را مشخص کنیم. این اصطلاح معانی متعددی دارد و معانی متعدد این اصطلاح به سه دسته تقسیم میشوند که عبارتند از:
1-معنای محیط روستای در گذشته و در نزد جامعه سنتی کنونی. 2-معنای محیط روستایی در اندیشه طرفداران روستاگرایی[2] جدید (نئورورالیسم). 3-معنای محیط روستایی در ناکجا آباد جامعه روستایی در حال فروپاشی یا فروپاشی شده.
((برای این که محیط روستایی را از دیدگاه جامعه شناسی معنی کنیم باید از منطق گفت و شنودهای کنشگران دست برداریم.))
2-1.مارکس و سرمایه داری ارضی
از دیدگاه مارکس، تاریخ کشاورزی، تاریخ سلب مالکیت از روستاییان و ادغام ناگزیر آن ها در شیوه تولید سرمایه داری است. مارکس خاطرنشان می کند که ویژگی های تولید سرمایه داری در روستا, همان ویژگی های سرمایه داری در شهرند, یعنی سرمایه, در هر دو جا, در مقابل کار قرار دارد.
با وجود این, به نظر می رسد که نظریه پردازان مارکسیست بعدی, به واقعیت های روستایی عصر خودشان توجه کمی مبذول داشتهاند.
جامعه شناسی روستایی غیر مارکسیستی از وقتی که تحولات در کشاورزی جدید خودنمایی کردند, به توصیف جامعه روستایی و روستاییانی که حالا طبقه متوسط جدید را تشکیل می دادند، پرداختند.
تحلیل این گروه اجتماعی جدید التاسیس، متوقف بر تحلیل هنجارهای رفتاری این گروه، ارزش های آنها و طرز تلقی هایشان و از این قبیل ارزش ها, یعنی همان اموری است که دیگر تضادی با امور مشابه شهری ندارند. به سخن دیگر گروه های روستایی و شهری جدید, فقط در همان اموری اختلاف دارند که ((معمولاً اعضای دو گروه متعلق به یک جامعه و یک تمدن با هم اختلاف دارند))
روستاییانی که به کارفرمایان اقتصادی تبدیل شدهاند، دیگر ((علاوه بر دنیای سنتی، بر دنیای جدید هم اشراف دارند, زیرا در عین حال که گرفتار ساختارهای قدیمی روستا هستند, مجذوب شهر و پدیده نو بوده، به ترقی و پیشرفت فکر می کنند)).
((نکته ضروری این است که یک سیاست اقتصادی مناسب برای ده ها هزار واحد بهره برداری بینقص و عالی، طراحی شود)).
جریانات نظری یاد شده، به رغم اختلافات بنیادین شان، در یک نکته اتفاق نظر دارند. آنها تصور میکنند که استحاله کشاورزی و تبدیل آن به بنگاه های تولیدی سرمایه داری، اجتناب ناپذیر است و هیچ چیزی نمیتواند جلو این استحاله را بگیرد.
با وجود این میبینیم که باز هم اختلاف نمایان بین و اقعیتها و نتایج این گونه تحلیلها که در واقع فقط همینها, دگرگونی میپذیرند, وجود دارد. تکامل این تحلیلها, در عین این که از مسیر تحلیلهای پیشین، منحرف میشوند، در جهت تعبیر و تفسیرهای سیر می کنند که هر کدام با دیگری تا حدودی متفاوت است.
در آخر به منظور فراهم کردن افقی انتقادی در مطالعات روستایی، سه عنصر معنی دار زیر را یادآوری میکنیم:
1-نخست این که، مناسبات کار زراعی به عنوان مناسبات خانوادگی تلقی شود که در این صورت بهرهبرداری خانوادگی زراعی قابل مقایسه با بنگاه تولیدی صنعتی نخواهد بود.
2-دوم این که، بین طبقات مختلف و مناسبات تولیدی مختلف در کشاورزی کشورهای غربی, جداسازی و تفاوت گزاری صورت گیرد.
3-و سوم این که، هرگاه در اثر کشاورزی صنعتی, محیط صدمه ببیند، باید در این باره که: این نوع کشاورزی، یگانه الگوی ارزشمند و خلاق است، تجدید نظر شود.
باید گفت که پدید آوردن الگوهای جدید برای تولید, مصرف و زندگی, برای مجموعه جامعه, کار دشواری است. فراوانی پایدار سازیها و ابداعات تازه, و اصالتی که این روزها در زمینه ابتکارات مربوط به رابطه کاری و ساختار قدرت بروز میکند, دست آوردهایی هستند که کشاورزی را, برای ایجاد گزینهای دیگر و یا گزینههایی دیگر, در بین موضوعاتی قرار میدهد که آن موضوعات نقطه های عطف مقدم مسائل اجتماعی به شمار می روند.
خانواده روستایی
خانواده به عنوان یکی از نهادهای اصلی اجتماعی در رابطه با وظایف متعددی که در جامعه روستایی دارد، از اهمیت زیادی برخوردار است. ارتباط دایم خانواده روستایی با مزرعه، به آن ویژگیهایی بخشیده است که میتوان به شرح زیر آنها را مورد بررسی قرار داد:
خانواده روستایی به عنوان یک واحد بهره برداری
(پیوستگی کامل گروه خانوادگی و واحد بهره برداری
در خانواده روستایی نوعی ادغام یا پیوستگی کامل بین گروه خانوادگی و سازمان کار و حرفه وجود دارد که باعث نوعی استقلال داخلی در زمینه اقتصادی و خانوادگی میشود. این پیوستگی و تداخل جنبه های دوگانه در خانواده کشاورز کاملتر است. زیرا از طرفی، کشاورزی خصوصاً وقتی دامداری مکمل آن شود باعث ایجاد کارهای متنوعی میشود که مشارکت زنان و حتی اطفال کم سن و سال را ایجاب میکند, از طرف دیگر, کشاورزی سنتی به دلیل بازده ضعیفی که دارد, کارهای جنبی فراوانی ایجاد می کند که این خود موجب تقسیم کار باز هم بیشتر در درون گروه خانوادگی می شود.
بنابراین، در جامعه روستایی، خانواده یک واحد تولیدی محسوب می شود در این واحد تولیدی، با تقسیم کار میان اعضای خانواده، مراحل مختلف تولید انجام میشود و اساس زندگی اقتصادی در درون گروههای خانوادگی شکل میگیرد, در حالیکه در جوامع صنعتی و شهری، به دلیل جدایی بین فعالیتهای اقتصادی و سایر فعالیتها, معمولاً ((کار)) در خارج از گروه خانوادگی انجام میگیرد و مواردی نیز که کار در درون گروه خانوادگی صورت میگیرد, نادر است.
خانواده روستایی به عنوان یک واحد خودکفا
اساساً منشاء خودکفایی جوامع روستایی را بایستی در درون خانواده جستجو کرد, این خودکفایی حاصل نمیآید, مگر برپایه نوعی تقسیم کار بین اعضای خانواده. در جوامع روستایی منابع معیشت محدود است و اقتصاد خود کفا مبتنی بر پایه هایی است که منابع و استعدادهای آن در درون جامعه روستایی و محیط طبیعی آن به صورت بالقوه وجوه دارد.
به عبارت دیگر، تولید کننده محصول در واقع همان مصرف کننده محصول بود و تولید بر مبنای احتیاجات مصرفی خانوار تنظیم می شد و این به معنای همان اقتصاد بسته ای است که اقتصاد دانان از آن صحبت میکنند. در رابطه با تولید به منظور مصرف خانوادگی و خود کفایی خانواده روستایی، بعضی از جامعه شناسان عنوان ((گروه خانوادگی)) را به کار می برند و از آن مجموعه افرادی را در نظر دارند که بنا به اصطلاح قدیمی زیر یک سقف و دور یک سفره گرد هم میآیند و در عین حال به نیازهای اقتصادی افراد خانواده پاسخ میگویند. اصطلاح گروه خانوادگی همچنین, محیطی که افراد در آن زندگی میکنند را نیز در بر میگیرد, در حالی که اصطلاح خانوار صرفنظر از معنای خاصی که آمار شناسان بدان میدهند افراد در آن, لزوماً دارای فعالیت اقتصادی مشترکی نیستند.
[1] balises
[2] ((رورالیسم)) عبارت از برداشتی است که در آن از شرایط زندگی روستایی جانبداری میشود، و ((نئورورالیسم)) وجه جدیدی از این برداشت است.
Le Robert, Dictionnaire Alphabetigue et Analogique de la langue frncais, supplement, Paris, 1984.