تحقیق مقاله معاد شناسی

تعداد صفحات: 61 فرمت فایل: word کد فایل: 4024
سال: مشخص نشده مقطع: مشخص نشده دسته بندی: تحقیق مقاله معارف اسلامی و الهیات
قیمت قدیم:۹,۱۰۰ تومان
قیمت: ۶,۱۰۰ تومان
دانلود فایل
کلمات کلیدی: معاد - معاد شناسی
  • خلاصه
  • فهرست و منابع
  • خلاصه تحقیق مقاله معاد شناسی

    مقدمه :

                  سپاس‌ و حمد بی‌اندازه‌ و قیاس‌ از ویژگیهای‌ حضرت‌ ربّ ودود ذوالجلال‌ و الاءکرام‌، خدای‌ منّان‌ است‌ که‌ بشر را بعد از آفرینش‌ و هدایت‌ تکوینیّه‌ به‌ خلعت‌ حرکت‌ بسوی‌ کمال‌ به‌ هدایت‌ تشریعیّه‌ راهنمائی‌ و مخلَّع‌ فرمود .

                   و پاکترین‌ درود و تحیّت‌ و اکرام‌ بر پیامبران‌ و برگزیدگان‌ راه‌ خدا و طریق‌ هدایت‌ بسوی‌ معارف‌ حقّه ‌ او باد، که‌ با ارشاد خود بشر را از ظلمتکده ‌ جهل‌ به‌ وادی‌ ایمن‌ انوار علم‌ و دانش‌ الهیّه‌ رهبری‌ نمودند، و از جمود و رکود به‌ مقام‌ سعه ‌ اطلاق‌ و گشایش‌ حقائق‌ و واقعیّات‌ به‌ پرواز درآوردند.

                   خاصّه‌ خاتم‌ پیمبران‌ حضرت‌ سیّدالمرسلین‌ محمّد بن‌ عبدالله‌ صلّی‌ الله‌ علیه‌ وآله‌ وسلّم‌ و جانشینان‌ او حضرت‌ سیّد الوصیّین‌، أمیرالمؤمنین‌ علیّ بن‌ أبی‌طالب‌ و یازده‌ فرزند امجد او که‌ یکی‌ پس‌ از دیگری‌ عالم‌ را به‌ نور وجود خود منوّر، و با تحمّل‌ أعباء خلافت‌ و امانت‌ الهی‌ کاروان‌ بشریّت‌ را به‌ میقات‌ خدا و لقاء او رهنمون‌ شدند، و صدای‌ پر طنین‌ جرس‌ قافله‌ را به‌ گوش‌ جهانیان‌ رساندند.

     

    مقام‌ انسان‌ در میان‌ موجودات‌

     در میان‌ تمام‌ موجودات‌ از جماد و نبات‌ و حیوان‌، انسان‌ دارای‌ یک‌ شرافت‌ و دارای‌ یک‌ خاصّه‌ای‌ است‌ که‌ او را از بقیّه‌ متمایز نموده‌ و در صفّ خاصّی‌ قرار داده‌ است‌؛ و آن‌ همان‌ قوای‌ عاقله‌ و ادراک‌ کلّیّات‌ و امکان‌ عروج‌ و صعود به‌ عوالم‌ اعلا و مجرّدات‌ از نفوس‌ قدسیّه‌ عقلانیّه‌ است‌.

     گرچه‌ علوم‌ تجربی‌ هنوز نتوانسته‌ است‌ برای‌ جمیع‌ موجودات‌ حتّی‌ نباتات‌ و جمادات‌، اثبات‌ شعور و قدرت‌ بنماید ولی‌ در فلسفه ‌ کلّیّه ‌ الهیّه‌ به‌ مرحله ‌ ثبوت‌ و برهان‌ رسیده‌ است‌ که‌ هر موجودی‌ که‌ بر آن‌ نام‌ موجود بتوان‌ گذاشت‌ حتّی‌ یک‌ پر کاه‌ و یک‌ ذرّه ‌ نامرئی‌، همه‌ از نعمت‌ حیات‌ و علم‌ و قدرت‌ بهرمندند و «وجود» ملازم‌ با این‌ سه‌ خاصیّت‌ است‌؛ غایه ‌ الامر هر موجودی‌ به‌ حسب‌ گنجایش‌ ظرف‌ وجودی‌ خود دارای‌ همان‌ درجه‌ از حیات‌ و علم‌ و قدرت‌ است‌؛ موجودات‌ مادّیّه‌ بقدر گنجایش‌ خود، نباتات‌ و حیوانات‌ بقدر توسعه ‌ ظروف‌ وجودی‌ آنها، انسان‌ و ملائکه‌ نیز بحسب‌ قابلیّت‌ خود دارای‌ این‌ خواصّ می‌باشند.

     انسان‌ در میان‌ همه ‌ موجودات‌ دارای‌ قوای‌ متضادّه‌ و غرائز مختلفه‌ و در گیر و قوسِ کشمکش‌ امیال‌ نفسانیّه‌ و شهوات‌ از طرفی‌ و قوای‌ عاقله‌ و مجرّده‌ از سوی‌ دیگر است‌.

     دائره ‌ فعّالیّت‌ حیوانات‌ محدود، و اختیار و اراده‌ و شعور آنها محدود است‌. و برای‌ جلب‌ منافع‌ و دفع‌ مضارّ خود بحرکت‌ در می‌آیند؛ پرندگان‌ در فضا به‌ پرواز آمده‌، و حیوانات‌ بحری‌ در دریا برای‌ طعمه‌ و صید حرکت‌ می‌کنند، و وحوش‌ و جانوران‌ برّی‌ جز تمتّع‌ حسّ و تولید مثل‌ و إعمال‌ غرائز محدود و بسیط‌ خود قدمی‌ فراتر نمی‌نهند.

     آنها غیر از یک‌ طریق‌ مشی‌ محدود هیچ‌ آرزو و هدفی‌ ندارند، لذا اجتماع‌ آنها بسیط‌ و محدود است‌.

     ولی‌ برای‌ انسان‌ این‌ زندگی‌ به‌ صورت‌ دیگر درآمده‌ است‌. ورود اعتباریّات‌ در صحنه ‌ زندگی‌ انسان‌ پیوسته‌ دائره ‌ فعّالیّت‌های‌ او را در زوایای‌ مختلفه ‌ زندگی‌ توسعه‌ داده‌ است‌.

     کارهای‌ حقیقی‌ انسان‌ توأم‌ با یک‌ سلسله‌ امور اعتباریّه‌ گشته‌ و امور مصلحتی‌ برای‌ حفظ‌ آبرو و رسیدن‌ به‌ امیال‌ نفسانی‌ و شؤون‌ موهومه ‌ زندگی‌ و ریاست‌ و مرؤوسیّت‌ و مالکیّت‌ و مملوکیّت‌ و حبّ جاه‌ و حسّ تفاخر و حبّ تکاثر، موجب‌ شده‌ بنی‌ آدم‌ دست‌ به‌ یک‌ سلسله‌ فعّالیّت‌های‌ دامنه‌دار و وسیعی‌ بزنند.

     گرایش‌ تند و شدید به‌ این‌ امور اعتباری‌، طبعاً انسان‌ را از عالم‌ معنی‌ و حقیقت‌ دور می‌کند و آنطور که‌ باید و شاید نمی‌گذارد به‌ مقصودش‌ برسد.

     مثلاً شخصی‌ که‌ برای‌ ادامه ‌ زندگی‌ خود احتیاج‌ به‌ غذا دارد، اصل‌ غذا که‌ متکفّل‌ امر حیاتی‌ اوست‌ بسیار ساده‌ و راحت‌ بدست‌ می‌رسد، ولی‌ مشکلاتی‌ عجیب‌ و غریب‌ از امور اعتباریّه‌ او را احاطه‌ می‌کند؛ می‌گوید چه‌ غذائی‌ انتخاب‌ کنم‌ که‌ آبرویم‌ نرود؛ رفیقم‌ مرا در آن‌ حال‌ ببیند از من‌ انتقاد نکند، یا میهمانی‌ که‌ به‌ منزل‌ می‌آید از من‌ خرده‌ نگیرد. اینها یک‌ رشته‌ امور اعتباریّه‌ است‌ که‌ با آن‌ امر حقیقی‌ ممزوج‌ شده‌ و بالنّتیجه‌ عمل‌، شامل‌ هر دو گونه‌ از دست‌ یابی‌ به‌ واقع‌ و لحاظ‌ امر اعتباری‌ می‌گردد.

     و چه‌ بسا هست‌ که‌ کثرت‌ توارد و تزاحم‌ امور اعتباری‌ به‌ حدّی‌ است‌ که‌ آن‌ امر واقع‌ را بکلّی‌ از بین‌ می‌برد و در کام‌ خود هلاک‌ می‌کند.

     تمام‌ اموری‌ که‌ در دنیا برای‌ انسان‌ پیش‌ می‌آید یا انسان‌ بدانها دست‌ می‌زند از قبیل‌ خرید و فروش‌، صلح‌، هبه‌، وکالت‌، اجاره‌، مزارعه‌، مساقاه ‌، مضاربه‌، نکاح‌، طلاق‌؛ بر اساس‌ اعتباراتی‌ شدید متورّم‌ می‌گردد به‌طوریکه‌ چه‌ بسا انسان‌ برای‌ حفظ‌ آنها خود را در کام‌ مرگ‌ می‌کشاند، و آن‌ تورّم‌های‌ اعتباری‌ و مصلحت‌اندیشی‌های‌ موهوم‌ را با جان‌ عزیز خود معاوضه‌ و مبادله‌ نموده‌ و در شطرنج‌ روزگار به‌ رایگان‌ می‌بازد.

     

     داستان‌ پیرمرد حریص‌ و هارون‌ الرّشید در آرزوی‌ دراز

    گویند روزی‌ هارون‌ الرّشید به‌ خاصّان‌ و ندیمان‌ خود گفت‌: من‌ دوست‌ دارم‌ شخصی‌ که‌ خدمت‌ رسول‌ اکرم‌ صلّی‌ الله‌ علیه‌ وآله‌ وسلّم‌ مشرّف‌ شده‌ و از آنحضرت‌ حدیثی‌ شنیده‌ است‌ زیارت‌ کنم‌ تا بلاواسطه‌ از آنحضرت‌ آن‌ حدیث‌ را برای‌ من‌ نقل‌ کند. چون‌ خلافت‌ هارون‌ در سنه ‌ یکصد و هفتاد از هجرت‌ واقع‌ شد و معلوم‌ است‌ که‌ با این‌ مدّت‌ طولانی‌ یا کسی‌ از زمان‌ پیغمبر باقی‌ نمانده‌، یا اگر باقی‌ مانده‌ باشد در نهایت‌ ندرت‌ خواهد شد. ملازمان‌ هارون‌ در صدد پیدا کردن‌ چنین‌ شخصی‌ بر آمدند و در اطراف‌ و اکناف‌ تفحّص‌ نمودند، هیچکس‌ را نیافتند بجز پیرمرد عجوزی‌ که‌ قوای‌ طبیعی‌ خود را از دست‌ داده‌ و از حال‌ رفته‌ و فتور و ضعف‌ کانون‌ و بنیاد هستی‌ او را در هم‌ شکسته‌ بود و جز نفس‌ و یک‌ مشت‌ استخوانی‌ باقی‌ نمانده‌ بود.

     او را در زنبیلی‌ گذارده‌ و با نهایت‌ درجه ‌ مراقبت‌ و احتیاط‌ به‌ دربار هارون‌ وارد کردند و یکسره‌ به‌ نزد او بردند. هارون‌ بسیار مسرور و شاد گشت‌ که‌ به‌ منظور خود رسیده‌ و کسی‌ که‌ رسول‌ خدا را زیارت‌ کرده‌ است‌ و از او سخنی‌ شنیده‌، دیده‌ است‌.

     گفت‌: ای‌ پیرمرد! خودت‌ پیغمبر اکرم‌ را دیده‌ای‌ ؟ عرض‌ کرد: بلی‌.

     هارون‌ گفت‌: کی‌ دیده‌ای‌ ؟ عرض‌ کرد: در سنّ طفولیّت‌ بودم‌، روزی‌ پدرم‌ دست‌ مرا گرفت‌ و به‌ خدمت‌ رسول‌ الله‌ صلّی‌ الله‌ علیه‌ وآله‌ و سلّم‌ آورد. و من‌ دیگر خدمت‌ آنحضرت‌ نرسیدم‌ تا از دنیا رحلت‌ فرمود.

     هارون‌ گفت‌: بگو ببینم‌ در آنروز از رسول‌ الله‌ سخنی‌ شنیدی‌ یا نه‌ ؟ عرض‌ کرد: بلی‌، آنروز از رسول‌ خدا این‌ سخن‌ را شنیدم‌ که‌ می‌فرمود:

     یَشِیبُ ابْنُ ءَادَمَ وَ تَشِبُّ مَعَهُ خَصْلَتَانِ: الْحِرْصُ وَ طُولُ الاْمَلِ

     «فرزند آدم‌ پیر می‌شود و هر چه‌ بسوی‌ پیری‌ می‌رود به‌ موازات‌ آن‌، دو صفت‌ در او جوان‌ می‌گردد: یکی‌ حرص‌ و دیگری‌ آرزوی‌دراز.»

     هارون‌ بسیار شادمان‌ و خوشحال‌ شد که‌ روایتی‌ را فقط‌ با یک‌ واسطه‌ از زبان‌ رسول‌ خدا شنیده‌ است‌؛ دستور داد یک‌ کیسه ‌ زر بعنوان‌ عطا و جائزه‌ به‌ پیر عجوز دادند و او را بیرون‌ بردند.

     همینکه‌ خواستند او را از صحن‌ دربار به‌ بیرون‌ ببرند، پیرمرد ناله ‌ ضعیف‌ خود را بلند کرد که‌ مرا به‌ نزد هارون‌ برگردانید که‌ با او سخنی‌ دارم‌. گفتند: نمی‌شود. گفت‌: چاره‌ای‌ نیست‌، باید سؤالی‌ از هارون‌ بنمایم‌ و سپس‌ خارج‌ شوم‌!

     زنبیل‌ حامل‌ پیرمرد را دوباره‌ به‌ نزد هارون‌ آوردند. هارون‌ گفت‌: چه‌ خبر است‌ ؟ پیرمرد عرض‌ کرد: سؤالی‌ دارم‌. هارون‌ گفت‌: بگو. پیرمرد گفت‌: حضرت‌ سلطان‌! بفرمائید این‌ عطائی‌ که‌ امروز به‌ من‌ عنایت‌ کردید فقط‌ عطای‌ امسال‌ است‌ یا هر ساله‌ عنایت‌ خواهید فرمود؟

     هارون‌ الرّشید صدای‌ خنده‌اش‌ بلند شد و از روی‌ تعجّب‌ گفت‌: صَدَقَ رَسُولُ اللَهِ صَلَّی‌ اللَهُ عَلَیْهِ وَءَالِهِ؛ یَشِیبُ ابْنُ ءَادَمَ وَ تَشِبُّ مَعَهُ خَصْلَتَانِ: الْحِرْصُ وَ طُولُ الاْمَلِ!

     «راست‌ فرمود رسول‌ خدا که‌ هر چه‌ فرزند آدم‌ رو به‌ پیری‌ و فرسودگی‌ رود دو صفت‌ حرص‌ و آرزوی‌ دراز در او جوان‌ می‌گردد!»

     این‌ پیرمرد رمق‌ ندارد و من‌ گمان‌ نمی‌بردم‌ که‌ تا درِ دربار زنده‌ بماند، حال‌ می‌گوید: آیا این‌ عطا اختصاص‌ به‌ این‌ سال‌ دارد یا هرساله‌ خواهد بود. حرص‌ ازدیاد اموال‌ و آرزوی‌ طویل‌ او را بدین‌ سرحدّ آورده‌ که‌ بازهم‌ برای‌ خود عمری‌ پیش‌بینی‌ می‌کند و در صدد اخذ عطای‌ دیگری‌ است‌.

     باری‌، این‌ نتیجه ‌ عدم‌ تربیت‌ نفس‌ انسانی‌ به‌ ادب‌ الهی‌ است‌ که‌ حرص‌ و آرزو در وجود او دامنش‌ گسترده‌ می‌گردد و با طیف‌ وسیعی‌ رو به‌ تزاید می‌رود که‌ حدّ یَقِف‌ ندارد.

     امّا کسانی‌ که‌ با ایمان‌ به‌ مبدأ ازلی‌ و ابدی‌ و گرایش‌ به‌ وجود سرمدی‌ حضرت‌ ذوالجلال‌ و الاءکرام‌ رخت‌ خود را در جهان‌ باقی‌ می‌برند و دل‌ به‌ کلّیّت‌ و ابدیّت‌ می‌دهند و طبعاً با عمل‌ صالح‌ رفتار زندگی‌ خود را بر اساس‌ عدل‌ و انصاف‌ می‌نهند، پاداش‌ آنها نزد خدا بوده‌ و بطور همیشگی‌ و مستمرّ به‌ آنها خواهد رسید .

     پاداشی‌ که‌ حدّ و حساب‌ ندارد و در بهشت‌ جاودان‌ و عالم‌ ابدیّت‌؛ از بهترین‌ نعمت‌ معنوی‌ و حقیقی‌ متمتّع‌ خواهند بود؛  وروزی آنان از جانب پروردگارشان هر صبح وشام به آنهاخواهد رسید .

     

    فرق‌ کردار مردان‌ خدا و بردگان‌ دنیا

     تمام‌ امور دنیوی‌ که‌ پایه ‌ زندگی‌ و حیات‌ بشر در این‌ عالم‌ است‌ مانند معاملات‌، تجارات‌، زراعات‌، صناعات‌، نکاح‌ و طلاق‌ و غیرها بین‌ مومن‌ و کافر مشترک‌ است‌. مؤمن‌ از آنها نتیجه ‌ حقیقی‌ می‌گیرد چون‌ نظر به‌ أصالت‌ آن‌ داد؛ کافر نتیجه ‌ اعتباری‌ می‌گیرد چون‌ صرفاً نظر به‌ ظاهر آن‌ دارد.

     أمیرالمؤمنین‌ علیه‌ السّلام‌ بیل‌ دست‌ می‌گرفت‌، تخم‌ می‌کاشت‌، زراعت‌ می‌نمود، درخت‌ خرما می‌کاشت‌، نخلستان‌ ایجاد می‌کرد، زمین‌ را حفر می‌نمود، قنات‌ آب‌ روان‌ جاری‌ می‌ساخت‌؛ مردم‌ کافر هم‌ همین‌ کارها را می‌کنند، فرقش‌ چیست‌ ؟ این‌ غفلت‌ است‌ و آن‌ بیداری‌ است‌. این‌ به‌ آرزوی‌ تمتّع‌ از همین‌ لذّات‌ می‌کاود و بر پایه ‌ حبّ نفس‌ و زیادی‌ ثروت‌ و مال‌ و فرزند و مفاخره‌ بهره‌برداری‌ می‌کند؛ و آن‌ بر اساس‌ اعانت‌ و کمک‌ و دستگیری‌ به‌ مساکین‌ و فقرا و عدالت‌ و رحمت‌ برای‌ رضای‌ پروردگار و عالم‌ ابدیّت‌ و اصالت‌ معنی‌ و روح‌ انجام‌ می‌دهد.

     أمیرالمؤمنین‌ علیه‌ السّلام‌ برای‌ چه‌ قنات‌ جاری‌ می‌کرد ؟ برای‌ چه‌ خطبه‌ می‌خواند ؟ برای‌ چه‌ شمشیر بدست‌ می‌گرفت‌ و در سرما و گرما با مواجهه ‌ با هزاران‌ مشکل‌ فعّالیّت‌ می‌نمود ؟ آیا برای‌ زیاد کردن‌ مال‌ یا حبّ ریاست‌ و خودنمائی‌ مظاهر کمال‌ و جمالش‌ بود ؟ ابداً ابداً! او کار می‌کرد با دیده ‌ واقع‌بین‌، با چشم‌ خدا بین‌. کار می‌کرد چون‌ نفس‌ کار مطلوب‌ بود. دیگران‌ کار می‌کنند برای‌ مقاصد جزئیّه‌. همین‌ است‌ مَفرق‌ طرق‌ و بس‌.

    مؤمن‌ و کافر هر دو به‌ موازات‌ هم‌ عمر خود را طی‌ می‌کنند، بازی‌ می‌کنند، و از دنیا متمتّع‌ می‌شوند، و دست‌ به‌ تجارت‌ و زراعت‌ و صناعت‌ می‌برند، نکاح‌ می‌کنند، زن‌ می‌گیرند، بچه‌ می‌آورند؛ امّا مؤمن‌ بر پایه ‌ اصیل‌ ایمان‌ به‌ معنی‌ و روح‌ و بر جلوه ‌ خدا و اتّکاء بر بقاء انجام‌ می‌دهد و کافر بر پایه ‌ سست‌ دعاوی‌ نفسانیّه‌ و لذائذ فانیه‌ و شهوات‌ و زینت‌های‌ فریبنده‌. کافر نظر به‌ ظاهر دارد و مؤمن‌ در شکم‌ ظاهر نظر به‌ باطن‌ دارد.

     

    دنیا برای‌ عزّت‌ و غنی‌ و راحتی‌ است‌

     بدانید ای‌ مردم‌! که‌ دنیا برای‌ سه‌ چیز مورد رغبت‌ و طلب‌ واقع‌ می‌شود: برای‌ عزّت‌ و برای‌ غنی‌ و بی‌نیازی‌ و برای‌ راحتی‌؛ کسیکه‌ قناعت‌ پیشه‌ گیرد پیوسته‌ عزیز است‌، و کسیکه‌ در امور دنیویّه‌ بی‌رغبت‌ باشد و اظهار تمایل‌ و درخواست‌ نکند همیشه‌ بی‌نیاز است‌، و کسیکه‌ سعی‌ و کوشش‌ خود را برای‌ وصول‌ به‌ دنیا کم‌ کند راحت‌ است‌.»

     دین‌ از طرف‌ خدا آمده‌ تا به‌ انسان‌ بگوید: ای‌ انسان‌! تو مهمل‌ نیستی‌، تو یک‌ موجود متفرّد و جدا از جمیع‌ موجودات‌ نیستی‌، تو متفرّق‌ نیستی‌، تو به‌ تمام‌ عالم‌ متّصلی‌، تو به‌ پروردگارت‌ مرتبطی‌، یک‌ جزء و یک‌ فرد از مجموعه ‌ عالم‌ کون‌ هستی‌، برای‌ مقصدی‌ آمده‌ای‌، و در این‌ دنیا به‌ جهت‌ خاصّی‌ زندگی‌ می‌کنی‌، و از اینجا هم‌ به‌ جای‌ دیگر خواهی‌ رفت‌؛ رَحِمَ اللَهُ امْرَأً عَلِمَ مِنْ أَیْنَ وَ فِی‌ أَیْنَ وَ إلَی‌ أَیْنَ. «خدا رحمت‌ کند کسی‌ را که‌ بداند از کجا آمده‌، و الا´ن‌ در کجاست‌، و به‌ کجا خواهد رفت‌.»

     در روایت‌ است‌ که‌ چون‌ أمیرالمؤمنین‌ علیه‌ السّلام‌ این‌ آیه‌ از سوره ‌ قیامت‌ را قرائت‌ میفرمود: أَ یَحْسَبُ الاْءنسَ'نُ أَن‌ یُتْرَکَ سُدًی‌. «آیا انسان‌ گمان‌ می‌کند که‌ مهمل‌ و سر به‌ خود رها شده‌ است‌؟» اشکهایش‌ از دیدگانش‌ فرو میریخت‌ و این‌ آیه‌ را تکرار میفرمود.

     تمام‌ فیض‌ و رحمت‌ پروردگار از عوالم‌ غیب‌ شامل‌ حال‌ فردی‌ است‌ که‌ خود را در عالم‌ هستی‌ و سرای‌ آفرینش‌ مهمل‌ و عبث‌ نمی‌بیند، خود را می‌بیند که‌ از نزد خدا آمده‌ و در این‌ دنیا برای‌ مأموریّتی‌ با برنامه ‌ خاصّی‌ وارد شده‌ است‌، باید بدان‌ عمل‌ کند و از این‌ دنیا هم‌ شادان‌ بسوی‌ خدا حرکت‌ کند، خوب‌ برود، با شوق‌ و محبّت‌ بسوی‌ مقام‌ رضوان‌ خدایش‌ ارتحال‌ کند.

     اگر انسان‌ این‌ معنی‌ را خوب‌ بفهمد و طبعاً کردارش‌ نیز بر همین‌ پایه‌ و فکر متین‌ قرار گیرد، مرگش‌ آنقدر آسان‌ می‌شود که‌ از موئی‌ که‌ از میان‌ ماست‌ بکشند آسانتر است‌.

     

    تأثیر میزان‌ وابستگی‌ به‌ دنیا در سهولت‌ و سختی‌ مرگ‌

     وقتی‌ عزرائیل‌ برای‌ قبض‌ روح‌ بنده ‌ مؤمن‌ می‌آید و او را بعلّت‌ انس‌ با فرزندان‌ و بستگان‌ و ارحام‌ و متعلّقات‌، در حرکت‌ به‌ آن‌ عالم‌ سنگین‌ می‌بیند و مؤمن‌ در پذیرش‌ قدری‌ تأنّی‌ و تأمّل‌ دارد، آن‌ ملک‌ مقرّب‌ به‌ نزد پروردگار ربّ ودود برمی‌گردد و علّت‌ تأنّی‌ مرد مؤمن‌ را عرض‌ می‌کند، خطاب‌ می‌رسد بر کف‌ دستت‌ بنویس‌ بِسْمِ اللَهِ الرَّحْمَنِ الرَّحیمِ و نشانش‌ بده‌.

     عزرائیل‌ بر کف‌ دست‌ راست‌ خود می‌نویسد، بسم‌ الله‌ الرّحمن‌ الرّحیم‌ و آن‌ را به‌ مؤمن‌ نشان‌ می‌دهد که‌ ناگاه‌ مؤمن‌ خود را در عالم‌ دیگر در بحبوحات‌ بهشت‌ می‌بیند، و کیفیّت‌ حرکت‌ و مرگ‌ خود را ادراک‌ نمی‌کند. این‌ حال‌ مؤمن‌ است‌.

    امّا پناه‌ به‌ خدا از سکرات‌ کافر؛ یک‌ عمر در جهت‌ مُعاکس‌ با عالم‌ حیات‌ گام‌ برداشته‌ و برای‌ زخارف‌ و زینت‌های‌ دنیا عمر خود را تباه‌ کرده‌، برای‌ جاه‌ و اعتبار، ساعات‌ و دقائق‌ هستی‌ خود را سپری‌ نموده‌، پروردگار رحیم‌ و رؤوف‌ را در بوته ‌ نسیان‌ سپرده‌ و با دشمنان‌ او که‌ او را به‌ عالم‌ اعتبار و نیستی‌ گرایش‌ می‌دهند نقد عمر باخته‌ است‌؛ در اینحال‌ هر یک‌ از این‌ تعلّقات‌ مانند زنجیری‌ آهنین‌ که‌ دل‌ او را به‌ خود بسته‌اند او را به‌ سوی‌ خود می‌کشند، هزاران‌ تعلّق‌ با هزاران‌ زنجیر؛ کجا می‌تواند به‌ آسانی‌ کوچ‌ کند ؟ اگر تمام‌ ذرّات‌ و سلّولهای‌ پیکرش‌ را ریش‌ ریش‌ کنند باز حاضر نمی‌شود به‌ اختیار برود، اینجاست‌ که‌ خطاب‌ خُذُوهُ فَغُلُّوهُ * ثُمَّ الْجَحِیمَ صَلُّوهُ  او را در می‌یابد و دهشت‌ زده‌ او را به‌ عالم‌ تاریک‌ و غربت‌ می‌برند.

  • فهرست و منابع تحقیق مقاله معاد شناسی

    فهرست:

    ندارد.
     

    منبع:

    ندارد.

ثبت سفارش
عنوان محصول
قیمت