در جهان اسلام راه حلهای بسیار متفاوتی نسبت به مسئله ارتباط علم و دین مطرح شده است. این مقاله، برخی از دیدگاههای مطرح در میان متفکران مسلمان را بیان کرده و به ارزیابی آنها پرداخته است. برخی از این راه حلها عبارتاند از: استخراجپذیری علوم از نصوص دینی، تفکیک بُعد ازلی و بُعد روحی، تقدم یقینی بر ظنّی، تفسیرپذیری مطلق نصوص دینی، ابزارانگاری. نگارنده به ارزیابی این راهحلها پرداخته است و اعتقاد دارد که برای حل این مسئله هم باید نظریه پرتوانی درباب فهم نصوص دینی و هم علمشناسی و معرفتشناسی علم منقح در دست داشت. از این گذشته، نگارنده معتقد است که نظریههای علمی را نباید توصیف تحتاللفظی عالم واقع دانست
دانشمندان اسلام و مفسران بزرگ قرآن راههای متفاوتی در حل تعارض علم و دین طی کردهاند، امّا مبانی معرفتشناختی آن را هنوز منقح نکردهاند. این نکته همواره در ذهن آنان در جولان بوده که علم (حقیقی) هیچگاه با دین تعارض نخواهد داشت. ولی هیچگاه دقیقاً روشن نساختهاند که در موارد بروز تعارض چه راهی را باید دقیقاً طی کرد. رشید رضا در تفسیر المنار این نکته را مطرح میکند که برخی از دشمنان اسلام گمان کردهاند که علوم و فنون عصری از قبیل علوم طبیعی، فلکی، تاریخی موضوع برخی از آیات را نقض کرده است و در پاسخ آنها میگوید:
اننا قد اطلعنا علی اقوالهم فی ذلک فألفینا ان بعضها جاء من سوء فهمهم او فهم بعضی المفسرین، و من جمود الفقهاء المقلدین، و بعضها من التحریف و التضلیل و قد رددنا نحن و غیرنا ما وقفنا علیه منها. (رشید رضا، بیتا: 9 208)
رشید رضا گرچه این قبیل موارد را ناشی از سوءفهم یا جمود فکری مقلّدین و یا تحریف میداند، ولی مکانیسم معرفتشناختی و یا مبانی فکری برای حلّ تعارضهای مطرح شده را بیان نمیدارد. همچنین، نامبرده مانند بسیاری از مفسران یکی از وجوه اعجاز قرآن را در این حقیقت میداند که این کتاب آسمانی بسیاری از حقایق علمی را پیش از کشف آنها بیان کرده است. مثلاً آیه شریفه "و ارسلنا الریاح لواقح" به این حقیقت علمی اشاره دارد که برخی از ابرها باردارند و در آن باردار بودن ابرها به تلقیح حیوانات تشبیه شده است. این حقیقت را دانشمندان قرنها بعد کشف کردهاند.
بسیاری از متفکران بر این نکته تأکید کردهاند میان علم حقیقی و دین تعارضی در کار نیست. این سخن گرچه راست است، ولی در مسئله تعارض علم و دین سودی نمیبخشد؛ چرا که این پرسش مطرح میشود که علم حقیقی چیست؟ آیا جز این است که قوانین حقیقی عالم که از خطا مصوناند علم حقیقی شمرده میشوند. سخن در مسئله مورد نظر هیچگاه از علم حقیقی نیست، بلکه سخن از این است که پارهای از نظریههای موفق در تاریخ علم ظهور کردهاند که به ظاهر با نصوص دینی ناسازگارند. این نظریهها مشکلات علمی مختلفی را حل کردهاند و قدرت پیشبینی و حلّ مسئله دارند. اکنون درباره این نظریهها و ناسازگاری آنها با پارهای از موارد چه باید گفت؟ آیا نصوص دینی را باید به نحوی دیگر فهمید یا باید آن نظریهها را نادرست دانست؟ یا نه، راه حل دیگری در کلمه است؟ بنابراین، همین علمی که بشر بدان دست یافته و توفیقاتی را که به کمک آن بهدست آورده مورد بحث است. آیا این علم واقعنما نیست؟ اگر واقعنما است و درنتیجه علم حقیقی است، پس چگونه با نصوص دینی ناسازگار میافتد؟ و اگر واقعنما نیست چگونه توفیقاتی را نصیب بشر ساخته و توانسته مسایلی را حل کند و پیشبینیهایی را امکانپذیر سازد؟ خلاصه آنکه، رفتن به سراغ علم حقیقی در برابر علم فعلی مشکلی را حل نمیکند. مشکل اصلی به علم نوین و رایج و تعیین نسبت آن با دین مربوط میشود. این راه حل، درحقیقت، به جای حل مسئله صورت مسئله را پاک میکند.
گاهی هم برخی این ادعا را مطرح کردهاند که تمام علوم جدید را میتوان از آیات قرآن و روایات استخراج کرد. بنابراین، علوم جدید کاملاً با اسلام توافق دارند. طرفداران این نظر میکوشند هر یافته جدید علمی را از آیات استنباط کنند. برخی از آنها گفتهاند که در قرآن 61 آیه در علم ریاضی و 64 آیه در علم فیزیک و 5 آیه در فیزیک هستهای و 63 آیه درباره نظریه نسبیت و 20 آیه در علم زمینشناسی و غیره آمده است. (صادق العظم، 1997: 35) بدون تردید، ممکن است ما در پارهای موارد موّیدات و سازگاریهایی میان برخی از آیات و یافتههای علمی جدید بیابیم، امّا نظریه استخراج علوم جدید از قرآن و سنت با مشکلاتی روبرو میشد. اوّلاً، تنها سخنی که در اینباره میتوان گفت، این است که ما فقط در پارهای موارد تناسب و یا تأییدی میان دستاوردها و نظریههای علمی جدید و نصوص دینی را مییابیم، امّا هیچگاه چنین توانایی را نداریم که همه حقایق علمی را از نصوص دینی بیرون بکشیم. بر فرض هم چنین چیزی ممکن باشد، ما آدمیان غیرمعصوم چنین توانایی نداریم. ثانیاً، سخن بر سر این است که برخی نظریههای علمی با ظاهر نصوص متعارضاند در این موارد چه باید گفت؟ این موارد نهتنها از نصوص دینی به دست نمیآید بلکه با آنها ناسازگارند.
راهحل دیگری را هم برخی از روشنفکران عرب مطرح کردهاند. آنها میان بُعد زمانی دین و بُعد ازلی و یا روحی آن فرق گذشتهاند و گفتهاند، که هرچه در نصوص دینی درباره طبیعت و تاریخ و غیره آمده است در ذیل بُعد زمانی دین میگنجد و میتوان همه آنها را به علم سپرد، امّا بُعد ازلی یا روحی دین ربطی به علم ندارد. بُعد ازلی مجال و قلمرو حقایق ازلی و امور غیبی و ایمان و تجربه عرفانی است. طرفداران این نظر میگویند که روش علمی و نیز معرفت علمی از محدوده طبیعت تجاوز نمیکنند و از اینرو، ممکن نیست در دین که با ایمان مربوط است نه علم، از آنها بحث شود. به عبارت دیگر، آنها قایلاند که معرفت دینی با معرفت علمی از لحاظ نوع اختلاف دارند و درنتیجه، هرگاه میخواهیم معرفت علمی را بر دین تطبیق کنیم با تعارضهایی روبهرو میشویم. معرفت دینی از تجربه عرفانی ناشی میشود و با معرفت علمی که از تجربه و مشاهده علمی به دست میآید متفاوت است. معرفت علمی دو نوع معرفتاند که از مجاری متفاوتی بهدست میآیند. گفتهاند: این دیدگاه را نخستین بار علی عبدالرزاق در کتاب "الاسلام و اصول الحکم" مطرح کرده است. (همان: 47)