فصل اول
(کلیات تحقیق)
مقدمه:
کلمه استرس از زبان انگلیسی گرفته شده است و معادل دقیقی غیر از کلمه فشاردر فارسی نداردو آن هم معنای وسیع و طیف گسترده آن را نمی رساند ،لذا از همان لغت استرس که استفاده جهانی پیدا کرده است استفاده می کنیم. بنا بر گفته تعدادی از دانشمندان، تمام بیماریهای موجود در انسان ازجهاتی با استرس ارتباط دارند. این بیماریها تنها شامل امراض روانی یا بیماریهای روان تنی نمی شود، بلکه در برگیرنده تمام امراض جسمانی از قبیل سرطان، سل و مانند آن نیز هستند.از سال هاای قبل درآزمایشگاه ها دانشمندان با وارد آوردن استرس بر حیوانات، آنها را مبتلا به انواع امراض جسمانی کرده اند. مثلا" در سالهای 1979 دو محقق به نام اسکلار و انیسمان با تحریک عصبی موش هایی که دچار سرطان بودند به وسیله شک الکتریکی، مشاهده کردند که در موش هایی که در معرض تحریک عصبی بودند سرطان به سرعت نشوو نما کرد و مرگ آنها تسریع شد در انسان تحقیقات در زمینه رابطه استرس با بیماریها به ویژه امراض جسمی، اخیرا" شروع شده است و لی قبل از اینکه به ذکر نظریات مربوطه در رابطه با هوش و تاثیر استرس به آن بپردازیم باید گفت که استرس هم می تواند تاثیرمثبت و هم تاثیر منفی بر روی افراد داشته باشد و تفاوت مشخصات بدنی و روانی افراد بسیار زیاد و وسیع است. به این صورت که ممکن است فردی در یادگیری مسائل خیلی مضطرب و دقیق باشد و دیگری اصلا" اهمیت ندهد که تمام اینها به روحیه افراد برمی گردد و می تواند در جهت مثبت یا منفی قدم بردارد. افراد بسیار کم هوش وجود دارند که حتی قادر به راه رفتن و غذا خوردن و... دیگر نیستند و باز هم دچار استرس می شوند و برعکس افراد با هوش دیگر که اصلا" استرس ندارند که تمام اینها به سازمان روانی فرد بستگی دارد حتی این موارد می تواند در احساسات و روحیات افراد هم نقش داشته باشد که تمام اینها می تواند ربطی به سازمان هوش و فشار استرس بر آدمی باشد. (سعید – شاملو- 1382)
بیان مسئله :
بی تردید افراد بشر از لحاظ خصوصیات روانی با یکدیگر متفاوتند و این تفاوتها نیز مسلما" عللی دارد و اما این که این علل چیست، هر یک چه وظیفه ای را بر عهده دارند و چه اندازه در رفتار افراد تاثیر می کند بسیار غامض و پیچیده است از زمان دوران کودکی اوامل وراثت از جمله هوش و استعداد، رنگ چشم و ... دیگر در فرد پیدا می شود ولی علائم روانی و فشارهایی مانند استرس و اضطراب و افسردگی مواردی هستند که به مرور زمان و با مشکلات زندگی و طی کردن آن پیش می آید. بعلاوه پیچیدگی موضوع انتقال انسان و مشخصات آن از طریق وراثت نه تنها مربوط به پدر و مادر است بلکه ارتباط نزدیکی با نسلهای قبلی دارد و حتی نوع رفتار و برخورد با یکدیگر می تواند در ایجاد شخصیت افراد تاثیر بگذارد. هوش بالا یا پایین می تواند نشات گرفته از استرس بالا و استرس پایین باشد چه بسا افرادی که با استرس بالا جهت کسب موفقیت به پله های ترقی رسیدند چون هدفشان را در کنار احساس مسئولیت به نحو احسن به سر انجام رسانیده اند.
اهداف تحقیق :
هدف از تحقیق حاضر این است که آیا بین هوش و استرس در دانشجویان ممتاز رابطه وجود دارد به این صورت که آیا استرس واحساس مسئولیت بالا توام با دلهره در دانشجویان می تواند باعث هوش بالای آنها باشد ودرجهت پیشرفت آنها کمک کند یانه.
اهمّیّت وضرورت درست تحقیق:
استرس اگر خارج ازسطح تحمّل باشد سلامت موجود زنده را به مخاطره می اندازد. بنابراین گاهی اوقات هم استرس به عنوان عامل پیشرفت درزندگی می تواند باشد که حل آن مستلزم کوشش های خودبه خود و مصرّانه بوده وفرد را برای انجام دادن کارهایی درباره آن تحت فشار قرار می دهدآنچه را که فردانجام می دهد به عنوان عوامل بسیاری بستگی دارد که عبارتنداز چهارچوب مراجعه،انگیزه ها وشایستگیها است که تاثیری که استرس می تواند براعصای جسمی بگذارد به طبع می تواند باعث پیشرفت ویا افت فرد درزندگی تحصیلی ویا شغلی واقتصادی اوشود که امید است با پژوهشهایی که انجام می گیرد بتوانیم عواملی که باعث استرس مثبت جهت رسیدن به اهداف مفید می شودرا گسترش دهیم وبتوانیم با هماهنگ کردن یک فشار روحی باعامل هوش بتوانیم اثر مفیدی را درزندگی ایجاد سازیم.(معینی-احمد-1379).
فرضیه تحقیق:
1- بین هوش واسترس بین کودکان رابطه وجود دارد.
متغیرهای تحقیق:
هوش: متغیر وابسته
استرس: متغیر مستقل
واژه هاومفاهیم وتعاریف عملیّاتی
هوش عبارتند ازقدرت انعطاف وتوانایی سازگاری موجودزنده بامحیط پیرامون خود بخصوص شرایط جدید وهمینطورفعّالیّتهای ذهن درنتیجه تجربه های قبلی حاصل می شود وهمینطور بینه می گویند. فرایندهای گوناگون پیچیده ازقبیل حل مسئله،استدلال وحافظه ومهارت کاربرد کلمات،تشخیص حوادث واستفاده ازاعداد ترکیب یافته است.(شعاری نژاد-حسین-1379).
استرس: عبارتند از فشارهای روانی که می تواند حاصل تاثیر روان شناختی دارند مربوط باشدوعبارتنداز کاهش اعتمادبه نفس وازدست دادن کنترل وترس وکسب تجارب منفی دربرابر رویدادهای زندگی که باعث فشار روانی به هم خوردن سیستم بدنی افراد می شود.1- دادستان- پریزی-1380.
فصل دوّم:
پیشینه وادبیات تحقیق
تعریف استرس:
کلمه استرس از زبان انگلیسی گرفته شده است ومعادل دقیقی غیر ازکلمه فشار در فارسی ندارد وآن هم معنای وسیع وطیف گسترده آن را نمی رساند،لذا،ازهمان لغت استرس که مورداستفاده جهانی پیدا کرده است استفاده می کنیم. بنابرگفته تعدادی ازدانشمندان،تمام بیماریهای موجود درانسان ازجهاتی بااسترس ارتباط دارند. این بیماریها تنهاشامل امراض روانی یابیماریهای روان-تنی نمی شوند،بلکه دربرگیرنده تمام امراض جسمانی ازقبیل: سرطان،سل ومانند آن نیز هستند. ازسالهای قبل درآزمایشگاه ها دانشمندان باوارد آوردن استرس برحیوانات،آنها رامبتلا به انواع امراض جسمانی کرده اند. مثلا" درسال 1979 دومحقق به نام اسکلار وانیسمان باتحریک عصبی موشهایی که دچار سرطان بودند به وسیله شوک الکتریکی مشاهده کردندکه درموشهایی که در معرض تحریک عصبی بودند سرطان به سرعت نشو و نما کرد و مرگ آنها تسریع شد.
در انسان تحقیقات در زمینه رابطه استرس با بیماریها و به ویژه امراض جسمی، اخیرا" شروع شده است ولی قبل از اینکه به ذکر نظریات و پژوهش های موجود در این باره بپردازیم،لازم است مختصری به تعریف، تاریخچه و ماهیت پدیده استرس توجه کنیم.
تعریف استرس:
هانس سلیه روان پزشک اطریشی الاصل مقیم کانادا که پایه گذار پژوهش های علمی درباره پدیده استرس بوده، از اولین کسانی است که رابطه بین استرس و بیماریها را دقیقا" توجیه کرده استاو استرس را به «درجه سوز و ساز بدن» بر اثر فشارهای زندگی تعریف می کند. البته کلمه استرس تنها به روند این پدیده در بدن انسان اطلاق نمی شود بلکه محرک های فشارآور نیز تحت همین نام خوانده می شوند.
سلیه در سال 1956 میلادی روند ارتباط بین استرس و بیماری ها را تشریح کرد. به نظر او هر محرک فشارزای بیرئنی مانند زخم بدن، مسمومیت، خستگی عضلانی، سرما و گرما، و عوامل روانی، اگر فشار کافی داشته باشد ممکن است منجر به ایجاد واکنشی شود که او آن را«نشانگان کلی سازگاری» یا G.A.S نامیده است. خصوصیات این نشانگان یا سندرم کلی سازگاری، عبارتست از ازدیاد ترشحات هورمون های بخش قشری غده فوق کلیه در اثر تحریکات غده هیپوفیز مغز، که در نتیجه منجر به واکنش های فیزیولوژیک شدید می شود و درجه مقاومت بدن را پایین می آورد و تعادل حیاتی بدن را به هم می زند و اگر طولانی شود منجر به ایجاد مرض می شود.
تاریخچه و وضع فعلی استرس:
کلود بردنارد، فیزیولوژیشت بزرگ قرن نوزدهم فرانسه، متذکر شد که قسمت مختلف بدن موجودات زنده تکامل یافته، به وسیله محیط مایعی مانند خون احاطه شده است که برای ادامه زندگی باید به طور مستمر وجود و ثبات داشته باشد. به نظراو هدف تمام ساختارهای فیزیولوژیک، تنها حفظ این ثبات است. این نظریات به وسیله والترکانن در سال 1932 بسط و گسترش یافت. این ثبات داخلی را«تعادل حیاتی » نامید؛ زیرا نابهنجاری های اورگانیسم را که در اثر عوامل فشارآور بیرونی و درونی ایجاد شده است، رفع می کند. به عبارت دیگر تعادل حیاتی هنگام فشار بر موجود، به کمک او برای برقراری تعادل می شتابد. مثلا" مکانیسم های تعادل حیاتی موقعی که نمک در مواد مایع بدن افزایش می یابد، کوشش می کنند تا درجه نمک را در بدن، به میزان مطلوب آن برسانند. بعدها کانن و سلیه ثابت کردند که فشارهای فیزیولوژیک به خودی خود قادرند تغییرات هورمونی چشم گیری ایجاد کنندکه آنها نیز به نوبه خود سبب ایجاد واکنش ها و علائم فیزیولوژیک می شوند. سلیه و همکارانش در سال 1959 میلادی یک نظریه تفصیلی برای نشان دادن چگونگی واکنش موجود زنده به استرس ارائه دادند.
سلیه در این نظریه تشریح کرد که چگونه تعادل حیاتی از هم می پاشد و واکنش استرس تحت شرایط شدید آشکار می گردد که به آن واکنش کلی سازگاری(G.A.S) می گویند.
سلیه در تحقیقات خود نشان داد که تحت فشار، ارگانیسم به واکنش«مبارزه یا فرار» مبادرت می ورزد و اگر این پاسخ و واکنش مانن زمان جنگ، مزمن گردد، تغییرات شدید و دراز مدت شیمیایی پدید می آید که باامآل منجر به ازدیاد فشار خون، تصلب شرائین، ضعیف شدن مصونیت بدن در مقابل امراض و تعداد بی شماری مشکلات دیگر می شود. یکی از محققان به نام فردگودوین در سال 1983 نشان داد که انسان ها قدرت زیادی برای تحمل استرس های شدید دارند، اما هنگامی درمانده می شوند که قدرت تجدید مجدد قوا برای مقابله با فشارهای جدید را نداشته باشند. محقق دیگری به نام جک بارکاس به این نتیجه رسید که حتی رفتارهای کوچک ما می توانند تاثیر چشم گیری بر بیوشیمی بدن بگذارند.
در حالی که انواع پاسخ ها در مقابل عوامل استرس زا، از افراد بشر سر می زند،ولی در اوایل دهه 1950 میلادی، روان پزشکی به نام توماس هلمز در پژوهش های خود به این نتیجه رسید که تنها عامل مشترک در ایجاد هر نوع استرس، لزوم، ضرورت و اجبار در ایجاد تغییر و تحول مهم، در روند زندگی معمولی فرد است. این پژوهش گر مشاهخده کرد که در بیماران مبتلا به سل شروع بیماری غالبا" متعاقب یک سلسله اتفاقات و حوادث و بحران های مخرب مانند مرگ و میر در خانواده، از دست دادن شغل یا تغییر آن، ازدواج، طلاق و مانند آن بوده است. البته او می افزاید که استرس علت ایجاد سل نیست لیکن در شدت و خامت آن موثر است. اومعتقد شد که حتی بحث های نامطلوب می تواند تغییرات فیزیولوژی ایجاد کند. در آزمایشی که هلمز بر روی بیماران مسلول انجام داد نمونه هایی از سلولهای بدن آنها را، قبل و بعد از اطلاع به آنان، که افراد ناخواسته ای به دیدنشان می آیند، برداشت و مشاهده کرد که پس از خبر ناخوشایند، تعداد زیادتری از سلول ها آسیب خورده بودند، تا قبل از خبر. در پژوهش دیگری نشان داده شد که مقدار سرما خوردگی در افرادی که قدرت مقابله با فشارهای زندگی را ندارند به مراتب بیشتر از دیگران است.