پایان نامه جامعه شناسی فمینیسم و سووشون

تعداد صفحات: 448 فرمت فایل: word کد فایل: 10003178
سال: مشخص نشده مقطع: مشخص نشده دسته بندی: پایان نامه علوم اجتماعی و جامعه شناسی
قیمت قدیم:۵۱,۴۰۰ تومان
قیمت: ۴۹,۳۰۰ تومان
دانلود فایل
  • خلاصه
  • فهرست و منابع
  • خلاصه پایان نامه جامعه شناسی فمینیسم و سووشون

    فصل اول

    معرفی رویکرد جامعه‌شناسی

     

    پیوندهای جامعه و ادبیات در نگاه نخستین

    نخستین تصوری که از شنیدن ترکیب جامعه‌شناسی ادبیات در ذهن نقش می‌بندد، احتمالاً بررسی تأثیر مستقیم رخداد های اجتماعی مشخصی بر ادبیات یک دوره و به ویژه نمودهای معین آن در آثاری خاص است.

    اما حتی پیش از آنکه به سراغ آنچه ناقدان کهنه و نو در این باره گفته‌اند، برویم با تأمل در مجموعه نسبت‌های محتمل میان ادبیات و جامعه می‌توانیم آرام آرام دریابیم که این ماجرا بسیار پیچیده‌تر از آن چیزی است که در آغاز می‌پنداشتیم، ببینیم پیوندها و تأثیر و تأثرات متقابل میان دو مفهوم گسترده جامعه و ادبیات چه ابهاماتی در ذهن ما برمی‌انگیزند:

    1 آیا می‌توان از عکس این نسبت یعنی تأثیر ادبیات بر جامعه نیز سخن گفت؟

    2 آیا می‌توان این رابطه را تأثیر و تأثری دوجانبه و دیالکتیکی دانست؟

    3 آیا جامعه مستقیماً بر متن ادبی تأثیر می‌گذرد یا به واسطه تأثیر بر نویسنده؟

    4 آیا حوادث جامعه مستقیماً براثر ادبی تأثیر می‌نهند یا آنکه حوادث اجتماعی با تحولی که در فضای فرهنگی و ادبی ایجاد می‌کنند، اثر را تحت تأثیر قرار می‌دهند؟

    5 آیا نویسنده التزاماً باید تحت تأثیر فضای اجتماعی قرار گیرد یا آنکه در مواردی باید در برابر این تأثیر ایستادگی کند و حتی آن را خنثی و یا دیگرگون سازد؟

    6 تأثیر جامعه بر ادبیات در قلمرو خود آگاه نویسنده جای دارد یا ناخودآگاه؟

    7 تأثیر جامعه بر ادبیات به جنبه هنری ادبی متن باز می‌گردد یا اثر از طریق تأثیر بر فضای فکری دوران و ذهنیت نویسنده از جامعه رنگ می‌پذیرد؟

    8 آیا تأثیرپذیری از جامعه صرفاً در آثار رئال تحقق‌پذیر است؟

    9 آیا تأثیرپذیری از جامعه محدود به انواع و قالب‌های خاصی است؟ آیا اثرپذیری شعر و داستان با اثر تغزلی و تعلیمی به یک نسبت است؟

    10 آیا می‌توان از اثرپذیری اجتماعی نظریه‌های ادبی سخن گفت؟

    11 آیا منظور از جامعه در این تعابیر صرفاً جنبه‌های سیاسی را دربر می‌گیرد؟ آیا تأثیر جامعه به معنای تأثیر حکومت و ایدئولوژی خاصی است؟

    12 آیا ممکن است تأثیرات اجتماعی در مورد دو نویسنده، یا دو متن متفاوت و یا حتی متضاد باشد؟ آیا ممکن است اثری به گونه منفی و واکنشی تحت تأثیر جامعه قرار گیرد؟

    13 واقعیت‌های اجتماعی براثر تأثیر می‌نهند یا آرمانهایی که هنوز تحقق نیافته‌اند؟

    14 آیا نشانه‌های اثرپذیری اجتماعی اثر ادبی به طور پراکنده در متن منتشر است یا آنکه ساخت کلی متن از جامعه اثر می‌پذیرد؟

    15 آیا اثر تحت تأثیر و نمایشگر بخش و طبقه خاصی از جامعه است یا می‌کوشد تصویری از همه جوانب اجتماع به دست دهد؟

    16 آیا اثر با مقطع معینی از جامعه نسبت دارد یا با گستره‌ای تاریخی از اجتماع در ارتباط است؟

    17 آیا روابط اثر و جامعه به گونه‌ای آشکار مطرح شده است یا به صورتی پنهان و نامستقیم؟

    18 آیا اثر همواره صرفاً به روایت بی‌کم و کاست فضای جامعه دست می‌زند یا در آن تصرف و اغراق می‌کند و احیاناً با دیدگاهی ناقدانه به آن می‌نگرد؟

    19 آیا آثار نویسندگانی که ظاهراً به جامعه توجهی نشان نمی‌دهند، برکنار از هرگونه تأثیر اجتماعی است؟

    20 آیا نگاه اجتماعی به ادبیات الزاماً به معنای داوری ارزشی و نگاه تعهدآمیز است؟

    بی‌تردید با تأمل بیشتر می‌توان بر این پرسش‌ها افزود و یا بسیاری از آنها را به شکلی دقیق‌تر و فنی‌تر مطرح کرد.

    مسأله پیوند جامعه و ادبیات بسیار پیچیده و دارای جوانبی گوناگون است و همواره در مباحث نقد ادبی حضور داشته است. در حقیقت گرایش‌های گوناگون جامعه‌شناسی ادبیات یا مکاتب دیگری که به نحوی با این قلمرو ارتباط یافته‌اند، هرکدام به بخش‌هایی از این زمینه پهناور توجه کرده‌اند و در پی پاسخ تنها تعدادی از پرسش‌های بیست گانه پیش گفته، برآمده‌اند.

     

     

    چشم‌انداز تاریخی جامعه‌شناسی ادبیات

    گزارش تمام تأملات پیرامون مسائلی که به گونه‌ای به نسبت جامعه و ادبیات پیوند دارد، به صورتی دقیق، سزاوار و منسجم و در عین حال موجز بسیار دشوار است. تقریباً همه شاخه‌های خرد و کلان نقد ادبی بعدی جامعه‌شناسی نیز دارند. جامعه‌شناسی ادبیات برخلاف بسیاری مکاتب دیگر در یک مقطع معین تاریخی و یک محدوده مشخص جغرافیایی و فرهنگی، دارای سیر تکوین، اوج و افول آشکاری نیست و پیوسته در حال اُفت و خیز و بازگشت به جریان‌های پیشین بوده است. از اینها گذشته مناسبات جامعه و ادبیات چندان عام و گستر است که می‌توان ادعا کرد هیچ دوره تاریخی‌ای خالی از ذهنیت هر چند مبهم و کلی و نظریه‌ای هرچند خام و نارسا در این باره نبوده است.

    به هر روی میکوشیم در این مجال اندک پس از اشاره‌ای گذرا به ریشه‌های تاریخی جامعه‌شناسی ادبیات در مفهوم فنی امروزی آن، جریان‌های عمده، چهره‌های ممتاز و مفاهیم کلیدی این قلمرو پهنا را معرفی کنیم و با اشاراتی کوتاه به واپسین جریان‌ها که در زمانی نزدیک به ما متولد شده‌اند، به مسیر تحولات در پیش رونگاهی بیندازیم.

     

    هنر و جامعه: همزادان دیروز

    ارتباط هنر و جامعه از اساسی‌ترین مسائلی است که توجه تاریخ‌نگاران هنر و زیبایی‌شناسی را به خود جلب کرده است.

    بی‌گمان یکی از نامدارترین و گسترده‌ترین پروهش‌ها در این زمینه، کتاب تاریخ اجتماعی هنر نگاشته آرنولدهاورز است، که تاریخ هنر را از منظری کاملاً اجتماعی بررسی کرده است و پیوند تحولات هنری و ایجاد سبک‌های جدید و از میان رفتن سبک‌های پیشین را با تحولات مختلف اجتماعی آشکار ساخته است و تولد یا زوال جریانات را با وقوع حوادث معین اجتماعی گره می‌زند.

    ارنست فیشر در ریشه‌یابی ارتباط هنر و جامعه به اصل «تصورناپذیری ابزار بدون انسان و انسان بدون ابزار» توجه می‌دهد. فیشر می‌پندارد انسان از آغاز همان گونه که ابزار و سلاح می‌ساخت و در جست و جوی خوراک و پناهگاه بر می‌آمد، به کارهای هنری نیز دست می‌یازید، نقاشی و پیکرتراشی می‌کرد و به هنگام کارهای دسته‌جمعی، ترانه می‌خواند.2

    دکتر آریان‌پور از پیشگامان جامعه‌شناسی و جامعه‌شناسی هنر در میهمن ما نیز پس از بررسی دیدگاههای گوناگون درباره منشأ هنر، نگرشهایی را که به شیوه‌ای هنر را با فردیت هنرمند پیوند می‌دهد، به یک سو می‌نهد و به این نتیجه می‌رسد که اجتماع، مهم‌ترین منشأ پرورش شکوفایی هنر ابتدایی است.3

    در زندگی ابتدایی، جمع انسانی اهمیت بسیار داشت. زندگی معنای خویش را از جمع و روابط انسانی به دست می‌آورد ذهنیتی که تا امروز همچنان تداوم یافته است. اشکال گوناگون هنری زبان، آوازهای موزون و مراسم جادویی کوششی جمعی بود که همه انسان‌ها در آن مساهمت داشتند. هنر وسیله‌ای برای تسخیر طبیعت و حیوانات توسط جامعه انسانی به شمار می‌رفت. هنر فردی اساساً مفهومی متأخر و حتی امرزین است پیشرفت زندگی اجتماعی انسان‌ها، یک جانشینی و روی‌آوری آدمی به کشاورزی مفهوم را دیگرگون ساختند.

    تقسیم کار و تخصصی که پیامدهای مستقیم و ضروری شکل‌گیری تمدن بود، رفته رفته هنر را پدیده‌ای ویژه و هنرمندان را گروه‌های ممتاز ساخت. در این جامعه تازه شکل گرفته دیگر نه هنرمند، هنر خویش را به منزله ابزار می‌نگریست و از آن تنها برای بهره‌برداری از طبیعت سود می‌جست و نه هنر و جامعه می‌توانستند یگانگی آغازین خود را پاس دارند. پنداری «من» هنرمند و بسیاری مسائل غیراجتماعی دیگر این دو را از هم جدا می‌کرد.

    با آنکه از آن سال‌های دیرینه و جادویی هم نهادی و همائی هنر و جامعه دور افتاده‌ایم اما آثار پدیده آمده هنوز هم این ارتباط دوسویه را می نمایانند.

     

    (پیشینه گره خوردگی مطالعات ادبی با مسائل اجتماعی)

    به سهولت و قطعیت نمی‌توان نقطه آغاز معینی برای آمیزش مطالعات ادبی با مسائل اجتماعی سراغ کرد. در این زمینه اجماعی میان پژوهندگان وجود ندارد و شاید بهتر باشد اندکی دورتر رویم و زمینه‌های اجتماعی پدیداری این رویکرد را تا اندازه‌ای شناسایی کنیم رویکردی اجتماعی به رویکرد جامعه شناختی ادبیات!

    از حدود سال 1830 رمانتیسیسم در بیشتر کشورهای اروپایی جای خود را به واقع‌گرایی داد. از نویسندگانی که چندان واقع‌گرا نبودند، چون دیکنز، گوگول و بالزاک به گروهی واقع‌گراتر رسیدیم؛ مانند جرج الیوت، تولستوی و فلوبر. جنبشن رمان‌نویسان واقع‌گرا را می‌توان واکنشی در مقابل کل‌گرایی رمانتیک‌ها دانست. واقع‌گرایی رمان سده نوزدهم ریشه در شیفتگی به «چنین استی» زندگی بود و برخلاف رمانتیسم توجه خود را نه به آینده و نه به گذشته، بلکه به زمان حال معطوف می‌کرد.

    رمان در میانه سده نوزدهم «منظری گسترده بر بخش‌های متعدد جامعه و شمار بزرگی از گونه‌های شخصیت می‌گشاید و البته این گونه‌های شخصیت برحسب کنش‌ها و رابطه های اجتماعی‌اشان به تصویر کشیده می‌شوند. انتقال محوری میان رومانتیک‌ها و نسل نخستین واقع‌گرایان، بیش از هر چیز انتقال از تخیل است به دیدی اجتماعی و همین انتقال در نظریه ادبی خود را نشان داد.5»

    روان بنیادی و جامعه بنیادی از دیگر جریان های فکری بودند که متاقضاتشان در تولد نقد جامعه‌شناسی تأثیر قطعی داشت، مباحثات و مجادله‌های فراوانی در این زمینه به طور همزمان در فرانسه (سورل لانسون، گرامری، پوسینه، اَرِآ، موفیه، گاستینه و لامو)، آلمان (بورکهارت و هوسن اشتاین و شمارلو) و انگلستان (ایرجوهیرن) به وجود آمد. مناقشاتی که سرانجام باعث بیشتر منتقدان ادبی به مسأله اجتماع شد اما ناقدان همچنان روان‌شناسی فردی را در آفرینش هنر مؤثرتر می‌دانستند. از این رو م.لالو در کتاب «طرح یک زیبایی‌شناسی موسیقی علمی» برای توصیف هنر سه جنبه را برمی‌شمارد: «جنبه فیزیولوژیک، جنبه روانی و جنبه جامعه‌شناسانه.» و نیز از همین روست که ای هیون برآن است که «انگیزه‌ها یا محرک‌های درونی Impulsions هنر، محرک‌های فردی هستند و ماهیت آنها احساسی است و در نتیجه فقط از وضع روانی فرد ریشه می‌گیرند ولی نمی‌توانند منشی هنری به خود بگیرند. مگر وقتی که هنرمند از تصویرهای ذهنی و وسیله‌های بیانی‌ای استفاده کند که محیط اجتماعی برای او فراهم می‌آورد. آنچه در زندگی هنری و سیر و تکامل آن توجه ناقدان را همیشه به خود جلب کرده است، تحولاتی است که در آن روی می‌دهد. دسته‌ای آن را نشانه‌ای از یک انحطاط کلی می‌دانستند و آن را با «زوال آرمان های سیاسی و اجتماعی خود» نزدیک می‌دیدند. از همین رو منتقد و مورخ فرانسوی فردینان برونیتر در تبیین و توجیه جهش‌ها و انقلابات بزرگ در تحول ادبیات بسیار کوشید. برونیتر هنر را به نوع‌های زنده تقسیم کرد و کوشید تا اصول «گزینش انواع» داروین را در مقیاسی وسیع، در قلمرو هنر و ادبیات به کار گیرد.7

    هرچند نظریه برونیتر ناکام ماند، راه را برای طبیعت‌گرایان گشود. ناقدانی برسرکار آمدند که برای عامل طبیعی نقش بسیاری قائل بودند و می‌کوشیدند تا هنر را با توجه به محیط طبیعی آن بررسی و تبیین کنند. اینان می‌پنداشتند که هنر عبارت است از ترکیب، تلفیق و بازپردازی Transposition عوامل طبیعی از همین رو «الی‌فور» هنر نقاشی را که از دید او نسبت به سایر هنرها همبستگی بیشتری دارد، می‌نماید.

    ناقدان بعدی عوامل محیطی را به دو گروه عوامل طبیعی و عوامل اجتماعی تقسیم کردند. اکثر آنها همچون سوروکین و به‌کر و بارنس تاکید می‌کردند که عوامل اجتماعی در مقایسه با عوامل طبیعی تأثیر افزون‌تری برهنر و ادبیات دارند و رها کردن زمینه اجتماعی فرآیند هنری را خطایی سخت نابخشودنی خواندند.

    برخی مورخان نقد ادبی مانند ادموند ویلسن، سابقه نقد ادبی برمبنای جامعه‌شناسی را به پژوهشی درباره حماسه هومر اثر «ویکو» در قرن 18 می‌رسانند. ویکو در این پژوهش به شرایط اجتماعی دوران زندگی شاعر یونانی توجه می‌کند. اما نقطه آغاز این مکتب به صورت یک جریان گسترده و ممتد را در سده نوزدهم باید جست و جو کرد. در آثار منتقدانی چونان مادام دواستان (1817-1766) و هیپولیت تن (1893-1828) و فیلسوفانی مانند هگل و مارکس که اصولی را پی‌ریزی کردند که بسط و پرورش‌های بعدی، آگاهانه یا ناآگاهانه با آنها پیوند می‌یابد.

    هرچند نمی‌توانیم تن را بنیانگذار یکه و تنهای نقد جامعه‌شناسی و پدر جامعه‌شناسی ادبیات معرفی کنیم، اما بی‌گمان او یکی از طلایه‌داران این مکتب به شمار می‌آید. تن در مواجهه با منتقدانی که طبیعت را یگانه عنصر تأثیرگذار در ادبیات می‌دانستند، زیست‌شناسی، جغرافیا و تاریخ را در کنار یکدیگر جای داد و عوامل مؤثر در ظهور آثار ادبی را نژاد، محیط و زمان معرفی کرد.10

    محیط از نظر تن یک ذهنیت اجتماعی یک دست و اثیری است که از پیچیدگی ساختارهای قدرت تاریخی فاصله بسیار دارد. تأثیر محیط اجتماعی جزیی است از زمان برداشت‌های فراگیر عصر یا جزیی از محیط شرایط خاصی که بر تولید ادبی تأثیر می‌گذارد.

    «محیط یعنی حال و هوای کلی اجتماعی و فکری که گونه‌ی اثر ادبی را تعیین می‌کند. محیط گونه‌هایی را مجاز می‌داند که با آن همسان و همخوان باشند و گونه‌های دیگر را با موانعی که ایجاد می‌کند و حملاتی که در هرگام از تکاملشان تجدید می‌کند، نابود می‌سازد.»11

    در نظر تن «عظمت اجتماعی یا تاریخی با عظمت هنری یکسان دانسته می‌شود. هنرمند بیان کننده‌ی حقیقت و ضرورتاً بیان کننده حقایق اجتماعی و تاریخی است. آثار هنری از این جهت که یادگار دورانی هستند سند به حساب می‌آیند و فرض براین است که بین نابغه و عصر خودش هماهنگی وجود دارد.»12 و دنیای درون هنرمند و شخصیت فردی نویسنده یکسره به سویی نهاده می‌شود.

    تن تحت تأثیر فلسفه‌ی اسپینوزا و تجربه‌گرایان انگلیسی بود. از سپینوزا بی چون و چراترین جبرگرایی را آموخت و تجربه‌گرایان نیز به او آموختند که نظریات و عقاید ما چیزی نیستند «جز استحاله‌های تأثیراتی که از طریق حواس به ما منتقل می‌شوند»13

    بی‌شک تن در عقیده‌ی خود راه اغراق و مبالغه پیموده است. نمی‌توان تمام جلوه‌های ذوق و هنر را مطلقاً محصول علل خارجی دانست و تأثیر ذوق و ابتکار انسانی را به کلی نادیده گرفت. در میان منتقدان کسانی بودند که تنها یکی از سه اصل مورد نظر تن را عامل عمده آفرینش ادبی می‌دانستند.14

    گوایو کارتن را به نحوی تکمیل می‌کند و دومین جنبه‌ی زیبایی‌شناسی جامعه شناختی را می‌نمایاند. او به تأثیر ادبیات برمحیط اجتماعی تکیه می‌کند. تن می‌پنداشت که جامعه نابغه و نویسنده را برمی‌انگیزد و در عین حال او را مقید می‌کند. در نظر گوایو، نابغه به نوبه‌ی خود جامعه‌ای جدید خلق می‌کند. آمیزه آرای این دو را می‌توان اینگونه بیان کرد: با آن «نابغه از این یا آن محیط اجتماعی برمی‌خیزد، خود آفریننده یک محیط اجتماعی جدید یا دگرگون کننده محیط اجتماعی قدیم است.»15

    شاید بتوان جامعه‌شناسی در معنای امروز را شکل تکامل یافته‌ی نظریه‌های و گوایودانست. یکی دیگر از سرچشمه‌های نقد اجتماعی در آراء برخی اندیشگران سده نوزدهم روسیه یافتنی است که بر جامعه‌شناسی ادبیات به ویژه صبغه‌ی مارکسیتی آن تأثیر بسیار گذاشته است.

    گفته می‌شود که آموزه‌ی رئالیسم سوسیالیستی از مارکس و انگلس است ولی حقیقت این است که نیاکان این آموزه منتقدان «دموکرات انقلابی» روسیه در سده ی نوزدهم یعنی و یساریون گریگوریویچ بلینسکی (1848-1811) و پیروانش بودند. اینان منتقدان به چشم نقد و تحلیل می‌نگریستند و هنرمند را روشنگر اجتماعی می‌دانستند و می‌پنداشتند در ادبیات می‌بایست از تکنیک‌های هنری پیچیده پرهیز کند و به صورت ابزار تکامل اجتماعی درآید. هنر بازتاب واقعیت اجتماعی است و می‌بایست ویژگی‌های نمونه نمای واقعیت اجتماعی را تصویر کند.»16

    البته بلینسکی واقع‌ گرایی را تا آنجا لازم می‌داند که ادبیات را با زندگی پیوند دهد و سیر این پیوند به شکلی منطقی و کارآمد برای دستیابی به یک تأثیر اجتماعی به کار برده شود.17

    بسیاری او را پدر نقد ادبی اجتماعی، نه تنها در روسیه بلکه شاید در سراسر اروپا، می‌نامند البته بلینسکی هنر را تنها از نظر گاه تاریخی و اجتماعی نمی‌نگریست و حتی سعی نمی‌کرد تا «هنرمند یا اثر هنری را به فلان زمینه‌ی خاص اجتماعی نسبت دهد و تأثیرات خاصی را در هنرمند باز نماید و به بررسی و توصیف روش‌هایی که او به کار برده، بپردازد و دلایل روانشناختی یا تاریخی توفیق یا شکست شگردهای خاص او را توضیح دهد، البته گاه این کارها را می‌کرد و در واقع نخستین و بزرگترین مورخ ادبیات روسیه بود اما از جزئیات بیزار بود و میلی به تحقیقات دقیق نداشت.18

    معروف‌ترین پیروان بلینسکی نیکالای گاویلوویچ چرنیشفسکی (1889-1828)، نیکالای آلکساندروویچ رابرالیوبوف (1861-1836) و دمیتری ایوانویچ پیسارف (1868-1840)، آن مایه راه افراط پیمودند که اساساً در این نکته تردید کردند که آیا «ادبیات آن مایه و مقدار رسالت اجتماعی در خود دارد که آن را مستحق یک هستی ماندگار کند»19 آنان می‌پنداشتند تنها زمانی هنر دارای ارزش است که سراپا از حقیقت زمانه سرچشمه گرفته باشد. آنان برای منتقد حتی ارزشی والاتر از نویسنده قائل بودند و او را دارای نیرویی خارق‌العاده می‌دانستند که می‌تواند دنیای توصیف شده در داستان را ژرف‌تر از خود نویسنده درک کند.

    دابرالیوبوف حتی می‌گفت که هنر نه اثری ادبی یا هنری بلکه سندی اجتماعی است. او در نقد یک اثر چنان از شخصیت‌ها سخن می‌گفت که گویی اشخاصی واقعی‌اند که در برابر محیط واقعی خود واکنش نشان می‌دهند نه موجوداتی آفریده‌ی ذهن نویسنده.20

     

    تکوین و تکامل جامعه‌شناسی ادبیات

    جامعه‌شناسی ادبیات از سده‌ی بیستم به شکل رویکردی تخصصی و فراگیر مورد توجه قرار می‌گیرد، گسترش پیدا می‌کند، به شاخه‌های گوناگونی بخش می‌شود و تقریباً بر همه‌ی رویکردهای دیگر تأثیر می‌گذارد و رویکردهای تلفیقی تازه‌ای را نمایان می‌سازد.

    در آغاز سده‌ی بیستم به سال 1904 تأملاتی از لانسون درباره‌ی پیوند تاریخ ادبیات و جامعه‌شناسی در مجله‌ی «فلسفه‌ی اولی و اخلاق» می‌یابیم که در کنار نگاشته‌های امیل دورکیم جامعه‌شناس مشهور نشر می‌یافت. این نوشته‌ها و نگاشته‌های مشابه خبر از حضور جریانی تازه در این سده می‌داد. اما نقطه‌ای عطف رویکرد جامعه‌شناختی به ادبیات را باید در دوره‌ی رواج مارکسیسم دهه‌های 1920 و 1930 جست و جو کرد. منتقدان مارکسیت از منظری متفاوت با چشم‌انداز اومانیسم، به ادبیات توجه کردند. در این دو دهه نقد عملاً معطوف به رئالیسم بود. از این رو در ابتدا توجه نقد مازکسیتی بیشتر به رمان بود، به ویژه رمان سده نوزدهم. اگر شخصیتی را به عنوان نقطه‌ی عطف جامعه‌شناسی ادبیات، چه از نظر پدید آوردن نظام فکری و زبانی گسترده و منسجم و چه از نظر تأثیر برجریان‌ها و شخصیت‌های پس از خود سراغ کنیم، بی‌هیچ تردید او کسی نیست جز گئورک لوکاچ ناقد و اندیشگر مجارستانی. 

  • فهرست و منابع پایان نامه جامعه شناسی فمینیسم و سووشون

    فهرست:

    ندارد
     

    منبع:

    ندارد

ثبت سفارش
عنوان محصول
قیمت