مقدمه
علم مدیریت که در اثر گردهمایی به جای زندگی فردی در تکامل زیست محیطی بشر شکل گرفته با توسعه سازمانها پیچیدهتر شد به طوری که با افزایش روزافزون سازمانهای مختلف در قرن بیستم، مدیریت به عنوان یک پدیده تعیینکننده در سرنوشت کشورها و سازمانها مطرح گردید. این علم از زمانی که انسان دریافت که به تنهایی توانایی انجام کارها به نحو مورد نظر را ندارد شروع و در این قرن فقط متحول گردید ولی همین تحول از دید کشورها و سازمانهای مختلف به ویژه در دهههای اخیر با روشهای گوناگون انجام گرفته و عملکردهای متفاوتی را نیز در برداشته است. این تحول در جایی عملکرد مثبتی را باعث گردیده که با انتخاب و به کارگیری روش صحیح مدیریت زمینه استفاه از تمامی امکانات مادی و انسانی در آن فراهم شده. از استعدادها، توانها، ضمن شکوفا شدن بهرهگیری مورد نظر نیز حاصل شده و در این حالت بوده که از عوامل تولید نظیر نیروی انسانی، سرمایه، تکنولوژی و کار و استفاده کارآ و اثربخش گردیده و بین متغیرهای ساختار اداری، منابع مالی، تخصص نیروی انسانی همبستگی لازم مشاهده شده است و در جایی نیز با این تحول انجام پذیرفته و یا در جهت خلاف نوع اول بوده است به عبارت دیگر درست اندیشیدن و مدیریت صحیح کلید پیشرفت در کشورها و سازمانهایی بوده است که توانستهاند از منابع موجود به نحو مورد نظر استفاده و به هدفهای از پیش تعیینشده خود دست یابند.
در راستای تحولهای یاد شده سازمانها در پی روشهای مدیریتی جدیدتر و مؤثرتری بودهاند. مدیران این سازمانها در صدر تجدیدنظر در هدفها استراتژیها ساختار و فرهنگ سازماندهی خود شدهاند. آنها سعی کردهاند به نیروی انسانی بیش از پیش اهمیت دهند و تلاشهایی که در زمینههای یاد شده در حال انجام است نشانگر این نکفته بوده که این تلاشها به سوی هر چه بیشتر حرفهای کردن مدیریت پیش رود.
با نگاهی به سابقه و تاریخ زندگی بشر از ابتدای پیدایش او درمییابیم که مدیریت به مفهوم کلی سابقهای برابر با زندگی اجتماعی انسان دارد پدیدهای نوظهور نیست و گرچه دانش مدیریت در قرن بیستم اهمیت بیشتری پیدا کرده ولی مروری بر تاریخچه آن نشانگر آن است که این پدیده از همان ابتدا به نوعی وجود داشته و با تکامل زیست انسان فقط متحول گردیده است.
اولین کاربرد علم و مدیریت توسط انسان غارنشین و به صورت کار توسط و از طریق دیگران با رعایت اصل تقسیم کار در زمانی که انسان برای محافظت از خود با جابجایی سنگی در مقابل غار خود در زمان ورود و خروج از غار و اطاعت از فردی به نام سرکرده آن را انجام میداد پدیدار گشت. با گسترش زندگی اجتماعی و روی آوردن به زندگی قبیلهای، رهبری سنتی به وجود آمد که انجام وظیفههای مختلف مدیریت در اداره این قبیلهها توسط رئیس قبیله شکل میگرفت با گسترش این نوع زندگی و برنامهای برای تصرف سرزمینهای دیگر، سازماندهی افراد برای این کار کنترل و نظارت در قالب به کار گماردن افراد و همچنین دریافت باج و خراج، مدیریت نظامی شکل گرفته و با گسترش آن مدیریت سیاسی نیز در قالب آن به وجود آمد که قرون باستانی را در برگرفته و تا قبل از قرون وسطی به عنوان تنها روش مدیریت آن جوامع مطرح گردید. با به قدرت رسیدن مذهبیون در اروپا در قرون وسطی و تا قبل از دوره رنسانس، انجام وظایف مدیریت توسط مذهبیون در اروپا مطرح گردیده و اداره آن جوامع به صورت مدیریت مذهبی اعمال میگردید. با شروع رنسانس و انقلاب صنعتی ار اروپا تحول در صنایع و تغییر ماهیت سازمانی آن جوامع از حالت فئودالیته و کشاورزی به صورت صنعتی و عدم کاربرد اداره سازمانها از طریق سنتی باعث پیدایش نظریههای جدیدی در سال 1911 توسط دانشمندی به نام فردریک وینسلوتیلور در قالب مدیریت علمی گردید که تاکنون نیز ادامه دارد.
نارساییهای موجود در این مدیریت سرآغاز مطالعاتی توسط التون مایر در دهه 1930 گردید که منجر به پیدایش مکتب روابط انسانی گردید در پی نظریه مایو نظریههای دیگری توسط کیلرت و کریس آرگرس مطرح شد که به نام مکتب انسانگرایی صنعتی شناخته شد. پس از جنگ جهانی دوم و پیشرفتهایی که در زمینه تکنولوژی، ارتباط، محاسبههای الکترونیکی به وجود آمد امکان بهرهبرداری از تکنیکهای کمی در طراحی مدلهای تصمیمگیری مدیریت و استفاده از ریاضیات کاربردی برای حل مسائل مدیریت فراهم کردید و حل نارساییهای مدیریت از این طریق عملی گردید و به دنبال آن مکتبی مبتنی بر تئوری سیستمها پا به عرصه وجود گذاشت که مدیریت را براساس تجزیه و تحلیل سیستمها و روشها اعمال مینماید.
اصول مدیریت علمی
1- کشف روش علمی برای انجام هر علمی به جای روش غیرعلمی
2- انتخاب کارکنان با استفاده از روشهای علمی برای انجام هر کار و آموزش آنها برای انجام وظیفههای تعیینشده به جای اینکه خودکاری را انتخاب نموده و در آن آموزش ببیند.
3- همکاری صمیمانه کارکنان و مدیران به منظور اطمینان بر اینکه نتایج کارشان با اصول و موازین علم مورد نظر هماهنگ میباشد.
4- تقسیم تقریباً مساوی و منطقی کار بین مدیران و کارکنان به جای اینکه برخلاف گذشته تمامی کار و مسئولیت به عهده کارکنان بود و مدیران فقط بخشی از کار را که بهتر از دیگران انجام میدادند قبول میکردند.
مکانیزم یا روشهای اجرایی اصول مدیریت
1- بررسی و اندازهگیری زمان دقیق هر جزء کار و تعیین نحوه انجام آن.
2- تخصصی کردن کارها در سازمان و ایجاد سرپرستیهای جداگانه
3- استاندارد کردن کلیه ابزار و وسایل کار و تعیین بهترین شیوه استفاده از آن
4- تهیه شرح وظایف هر یک از کارکنان
5- تنظیم سیستم پرداخت حقوق و دستمزد متناسب با کیفیت کارکنان
به نظر تیلور ازدیاد تولید فقط در اثر فعالیت بیشتر کارکنان صورت نمیگیرد و عواملی از قبیل تجزیه و تحلیل کار، ساده کردن و حذف عملیات بیمورد و همچنین بررسی حرکات و زمان صرف شده در انجام کار نیز در ازدیاد تولید تأثیر به سزایی دارد. به عقیده وی زمانی که افراد دقیقاً متناسب با شرح وظیفههای انتخاب شده آموزش داده شده به آنها کاری داده شود که به بهترین نحو بتوانند انجام دهند کارآیی سازمان بالا رفته سود بیشتری نصیب کارگران و کارفرمایان گشته و تضاد منافع بین آنها و بحرانهای کارگری از بین رفته و یا به حداقل میرسد. تیلور تأکید زیادی بر اصل استاندارد کردن کار، وسیله کار و زمان انجام کار داشته و از طریق پاداش بر مبنای عملکرتد سعی بر آن دارد که سازمان را به صورت ماشینی کارآمد درآورد تا حداکثر کارایی با حداقل مصرف هزینه، زمان و نیروی کار عاید سازمان گردد. او اخراج کارگر را به صورت عدم نیاز و همچنین کوتاهی وظیفه از اصول مدیریت میداند.
مدیریت چیست؟
کلمه مدیریت تصوری از گروهی از افراد در یک سازمان را به وجود میآورد. از این نظر در نوع و اعضاء سازمانی مشاهده میشوند. مدیران و گروههای دیگر، گروه دوم در زمره واحدهای غیر مدیریتی قرار دارند. مدیریت به معنای گروهی از اعضاء سازمان است که مسئولیت پستهای اجتماعی برای اینکه یک سازمان به هدف خود برسد را به عهده میگیرد.
یکی از قدیمیترین تعریفهایی که از مدیریت شده است آن را هنر انجام کار توسط و از طریق دیگران مطرح نموده است. مری پارکرفولت بیکی از پیشگامان علم مدیریت، آن را به عنوان فعالیتی در جهت هماهنگ نمودن مردم، کار سیستم در جهت رسیدن به هدف سازمان تعریف نموده است.
هدایت تلاشهای کارکنان، ایجاد انگیزه در آنان، کنترل فعالیتها و اصلاح و تغییر رفتار آنها در جهت رسیدن به هدف سازمان را مدیریت گویند. به طور کلی مدیریت میتواند مرحلهای از برنامهریزی سازماندهی، رهبری و کنترل منابع سازمانی در جهت رسیدن به هدفهای سازمانی تعریف گردد.
کاربرد مهارتهای سهگانه مدیریت
مهارت فنی: این مهارت در ردههای پایین سازمان اهمیت بیشتری دارد و به بالا رفتن مقام مدیر در سلسله مراتب سازمانی و دور شدن علمی او از کارهای فنی نیاز به این مهارت کمتر احساس گردیده و در مقابل نیاز به مهارتهای دیگر بیشتر احساس میگردد. به طوری که در سطح عالی سازمان مدیران ممکن است با حداقل آگاهی از مهارتهای فنی و با اتکا به مهارتهای دیگر بتوان وظایف خود را به نحو مؤثرتری انجام دهند.
مهارت انسانی: به مفهوم قابلیت کار کردن با دیگران در هر سطحی دارای اهمیت بسیار است ولی کاربرد این مهارت در ردهی مدیرانی است که تماس مستقیم بین آنها و زیردستان زیاد باشد این گونه تماسها معمولاً در سطح مدیران میانی بیشتر دیده میشود. در ردههای بالاتر سلسله مراتب سازمانی تعداد این گونه تماسها رو به کاهش گذارده نیاز به این مهارت نسبی شده و نیاز به مهارت ادراکی بیشتری احساس میگردد.